غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

10-9 روز مونده .....

مامی ددی  18م پرواز دارن 

 

31م احتمالا میان دیگه 

 

من 26م امتحان دارم 

 

17م هم .... 

 

 

 

یعنی میشه روز 17م بیام و اینجا بگم که هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

 

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

 

 

 

 

و چیزای خوب و خوش دیگه؟؟؟؟ 

 

 

 

بیام بگم مامی ددی زودی بیاین نگرونتونم 

 

 

خوش بگذره بهتون عالمه 

 

 

و 31 بیام و از یه عالمه خوبی و خوشی و شادی بگم 

 

 

بگم مامی و ددی صحیح و سالم و خوشحال برگشتن با یه عالمه سوغاتی های خوشکل واسه یکی یه دونه شون؟ 

 

 

و بگم که این روزا ساری سرمون شلوغ پلوغ و خوشحال و خوش و خرمیم 

 

بگم خرید کردن دیگه شده هابی هر ساعتمون 

 

 

بگم که ........................................ 

 

 

خودم میدونم نقطه چین ها یعنی چی 

 

 

خدایا کمک کن 

 

 

میسپرم همه چیز و همه کس رو به تو...................... 

 

 

 

فعلا

مادرجونم و من و ...

کی باورش میشد یه روزی من بشینم و انقد به ظاهر راحت غذاها و میوه های نوبرونه رو بخورم و بگم برسه به روح مادرجون 

 مامانم میگه دیشب پریشب خواب دیدم مادرجون نشسته داره حلوا درست میکنه و تو نشستی کنارش و  هی ناخونک میزنی و میخوری  

 

یادم میاد مادرجون همیشه ۴ زانو میشست پای سفره و میگفت بسم الله... ننه بسم الله گفتی؟ 

  

یادم میاد همیشه میگف الهی شکر 

 

یادمه هر وقت میرفتم خونه شون (همیشه اونجا بودم الا این چند سال آخر که دانشگاه میرفتم ولی بازم با این وجود هر وقت که بودم محال بود اونجا نرم) اگه مثلا چیز آنچنانی نمیخوردم یا میخوردم و نمیدید میگف این بچه اومد اینجا و هیچی نخورد هی غصه میخورد 

 

یادمه همیشه میگف زود بیا اینجا زوده زود...مثلا من ۱۰ روز پشت سر هم میرفتم میگف  فردا بیایا زود بیا  میگفتم باشه...مخصوصا این آخری ها که میگف روزی ۲ ۳ بار بیا 

 

 

اولا که رفته بود هی انکار میکردم...اما الان چند وقتی هس جای خالیشو قشنگ حس میکنم  

 

دلم بدجور میسوزه و میگیره از این که نیس  

نمیتونم کنار بیام سریع خودمو سرگرم میکنم

مادرجونم جاش خالیه و من لحظه به لحظه اینو بیشتر حس میکنم و دلتنگتر میشم 

 

 

برسه به روحت مادرجونم و بابابزرگ جون باقالی پلویی که خاله درست کرد واست داد بیرون  

بیچاره واسم نگه داشت امروز صب آورد که من ناهار بخورم که اینجوری  برسه به روح مادرجون و بابابزرگ  

 

 دلم گرفته 

 

دنیا چه بازیایی داره 

 

 

امسال و سال بعد و ....کلا مبارک : دی

امسال هیچ آرزویی نمیکنم 

 

شاید وقت نکردم بنویسمشون 

ولی عیبی نداره  

امسالم اینجوری میگذره 

من هیچ آرزویی نمیکنم ببینم چی پیش میاد 

شاید اومدم و از بهترین ها گفتم ولی میدونم هیچ بدی وجود نخواهد داشت واسم 

 

 

خدایا شکرت واسه هر چیزی که دادی و هرچیزی که پس گرفتی  

بهترین ها رو ازت میخوام 

خوشبختی و سلامتی و با هم بودن و شاد بودن و جاودانه بودن 

 

 

خدایا امسال بهترین ها رو به نمایش  بزار واسه همه و واسه ی من  

 

 

خدایا  

 

 

 

.... 

 

 

 

 

باید در موردت یه چیزایی بنویسم اما الان وقتش نیس 

هر وقت وقتش بود و حسش هم بود مینویسم 

 

 

 

 

 

 

راستی تولدم بعد از تاخیر ۱۸ روزه مبارک  

 

 

 

 دوست دارم خدا 

 

دوستون دارم ....

دوست دارم وبی 

 

 

بای تا شاید سال بعد شایدم همین امسال  

 

  

 

 

عید همه مبارک پیش پیش 

ناثینگ هپند

های 

ایم سو سو 

تیل دن بای... 

 

 

خواستن و-یا- نخواستن مسئله این است

خسته ام و نمیدونم باید چیکار کنم  

قدرت تصمیم گیری و ریسک پذیریم صفر شده...!!! 

 

 

نمیتونم و نمیخوام... 

 

 

 

دوباره امروز رفتم دکتر... 

پیش روانپزشک ...!!! 

 

 

شاید کمکم کرد...!!!

تیله هانه :ی

سلام  

به افتخار تیله اینبار مینویسم  

 

خوب دل و مماخ ندارم صبی بابایی محترم از راه رسیدن بنده هم لالا بودم  

ایشونم نه گذاشتن نه برداشتن زرت خبر فوت یه آشنایی رو دادن بنده هم در شوک به سر میبردم  تا  

همین چن مین پیش... 

 

 

خوب میرسیم به تیله ی طعفه که حسابی ما رو کشتوند تا خبر سلامتیش و شنیدیم 

 

 

ساری بودم که اس ام اس زد این هفته وقت عمل داده  

منم کلی نگرون شدم... 

ولی بعدش خودش اومد ساری و بالاخره گذروندیم  

 

تا ۳شنبه که خانوم خانوما برگشتن گرگان که برن دکتر واسه خط کشی 

 

منم باهاش برنگشتم اخه اگه خونه بودم بیتاب میشدم اما ساری آرش هم بود میتونستم سرم و گرم کنم و به آرشی غر بزنم (این شد ن بار آرش پسر صاب خونمونه )  

 

خلاصه که من شب ساری موندم و فردا صبش ساعت ۶:۳۰ از خواب پریدم و هول هول آماده شدم که برگردم گرگان ... 

آرشی و بیدار کردم و منو برد ایستگاه گرگان و راه افتادم  

 

دیگه گرگان بودم که تیله اس ام اس زد که حوصله م سر رفته ...تازه رفته بود بیمارستان  

که منم گفتم دارم میام  رفتم خونه وسیله هام و گذاشتم و رفتم بیمارستان

 تا وقتی که به هوش بود و که خود تیله گفته  وقتی هم که رف توی اتاق عمل منو مملی و بهار و مامانش و باباش نشسته بودیم پشت در اتاق عمل  

هی مملی به من میگف من گشنمه بیام بریم خونه من میگفتم وایسا دکتره بیاد بعد

 

موندیم منتظر تا اومد  منو هم شناخت اخه پارسال همین شازده بنده رو مورد مینو پلاستی قرار دادن 

 

بعد که اومد ما رفتیم خونه تیله اینا ناهاریدیم  

منم رفتم اتاق تیله  

خو بوی تیله رو میداد  

اعصابمم خورد بود حوصله نداشتم اصن   

دیگه هی میرفتم تو مود  گریه ولی به رو خودم نمیاوردم  تا ۳:۳۰ تو اتاق بودم بعد که باباش رف اومدم بیرون تو هال و با پیشی هی چرت و پرت گفتیم تا اینکه شد ۴:۲۰ من دیگه داشتم آماده میشدم که برم موبایل پیشی زنگید باباش گف تیله به هوش اومده منم خوشحاااااااااال شدم و رفتم بیمارستان  

 

تیله خانوم هم منننننننننننننگ آی خندیدم بهش و اذیتش کردم  

 

یه صحنه هم جیش داشت یعنی نداشتا واسه بیهوشی بود کاملا درکش میکردم .حیوونی نمیتونس بجیشه  گیر داد من توی این لگنای بیمارستان نیمجیشم باباشم بیچاره رف یه دونه خرید واسه طعفه  

 

 

خلاصه که به خیر گذشت ولی از اون موقع تا حالا به اسمای تیله کلی اضافه شده  

تیله تیکه تیکه و تیله ... زاده و ... 

 

توی ماشین آرش که میشینم تو هر دس انداز آرش میگه ببخشید ... هات نیوفتاد؟؟؟ منم میگم چرا چرا زیر صندلیه و تیله اینجوری میشه هی ما هم میخندیم  

 

الان هم خنگول خانوم یه سره داره پی ام میده شکلک میفرسته میگه : 

T!De}{@ 3---: she hame sheklake bahal omade yahooo jadid 

 

 

 

ما رفتیم فعلا  

 

 

این تیله ن...د

زمزمه هایی با خودم...!

پووووووووف 

 

نمیدونم چی میخوام 

نمیدونم چیکار کنم... 

 

نمیدونم...!!! 

 

 

دلم میخواد برم... 

اصن من هر وقت میرم کلاس جوادی(زبان) هوایی میشم 

 

یه جوری میشم... 

خونسرد بیخیال... 

دوس دارم برم 

 

 

حالا کجا؟؟؟ 

 

فقط برم.... 

احساس میکنم دارم اینجا عمرم و تلف میکنم... 

 

جدیدا وقتی به فکر رفتن می افتم به خودم میگم  

 

خوب به فرض که همه چی آماده ی رفتن شد ... 

 

تو که هنوز دانشجویی  

هنوز چیز خاصی از روانشناسی دستگیرت نشده... 

هنوز مدرکی نداری 

مدرک زبانم که نداری  

باید بری امتحان بدی و... 

 

پس کجا؟؟؟ 

 

 

کلی کار اینور داری 

 

خوب اگه یه عالمه پول داشتم درسته ... 

قضیه فرق میکرد  

میرفتی اونور  بهترین دانشگاه   

میرفتی همون ور زبان و کامل یاد میگرفتی با همه ریزه کاریاش 

 

 

ولی حالا که نیس... 

 

 

 

 

بعضی وقتا فک میکنم کاش از راز واسه خودمم استفاده میکردم 

 

داره واسه امید جواب میده انگار 

 

خودم چی پس؟؟؟ 

منم میخوام 

 

کاش میشد منم برم سر کار  

 

وقتی ساری دارم زندگی میکنم   یعنی میتونم از پس یه کمش که بر بیام 

اینم خودش یه گامه بزرگه و یه مزیت به نظر من 

 

 

هی انقد پولات و دور نریز... 

یاد بگیر باید جمع کنی ... 

 

تو نه بابات میلیاردره نه بابابزرگت ... 

خیلی بتونه بهت کمک کنه طرفای میلیون میشه نه میلیارد 

 

پس یادبگیر فعلا جمع کنی  

مهم نیس که زیاد بشه یا باشه  

مهم اینه که یاد بگیری بلدی از پسش بر بیای... 

همینطور که الان میدونی قبلا تونستی و واست وحشتناک نیس... 

مسوولیت پذیر باش ... 

 

فقط میخوام به خودت نشون بدی که بلــــــــــــــــــــــــــــــه میتونیییییی  

 

حداقل در همین حد... 

 

راستی هر چقد هم چرت باشه یا سخت باید بخونی  

 

تو انگار فقط عنوان ها رو دوس داری ... 

   

انگار واسه کلاس گذاشتن و ارضای روحی کتاب میخری  

دارم بهت شک میکنم 

 

خوب اگه اینطور نیس میتونی شک منو برطرف کنی  

هوم؟؟؟  

میتونی شروع کنی  

 

آخه اوضات داره خیط میشه ...احساس میکنم اشتباه کردی رفتی این رشته ... 

اگه اشتباه میکنم نشونم بده که اشتباه ِ 

 

 یالا یه تکونی بخور... 

 

 

 

زندگیت و لحظه هات و دریاب ... 

در لحظه شاد باش و به آینده امیدوار... 

 

 

میدونم که میتونی ... 

 

 

 

 

فعلا  پرنسس جان...!!!

 

یه روزی ...

دریااااااااااااااااا اولین عشق مرا بردی ی ی ی ی ی  

دنیاااااااااااااااااا دم به دم مرا تو آزردی ی ی ی ی ی 

 

دریاااااااااااااااااااا سرنوشتم را به یاد آور  

دنیا سرگذشتم را مکن باورررررر 

 

 

 

 

 

دیشب چه شبی بود... 

پر از استرس و دلتنگی و سردرگمی و ناراحتی   

 

پر از پشیمونی از چی نمیدونم

 

 

 

پر از گله  پر از فکر و خیال  

 

دلم خیلی گرفته  بود    

خیلی غصه دارم ...فقط گاهی به روی خودم نمیارم.... 

 

 

 

من معتادم ...معتاد به جمع آوری  خاطره ها  و غصه خوردن از یادآوری اونا .... 

 

 

من مریضم... 

  

 

اصن من دیوونه م  

 

 

 

ولی هرچی که هستم  باید بلند شم 

 

با یه جا نشستن نمیتونم به خودم و خاطراتم کمک کنم 

 

من باید ترک کنم 

 

من باید پاک بشم  

 

 

من باید از نو متولد شم 

 

 

من باید من بشم.... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خدایا  یعنی کی میخوام استارت بزنم؟؟؟ 

 

 

خدایا درد داره سختی داره خدایا .... 

 

 

من خودخواهم   

 

 

 

خدایا  من پررو شدم  

 

 

خدایا من طمع کردم  

 

 

 

خدایا ... 

 

 

 

 

 

 

!!!

بایدها

کارای نکرده و تموم نکرده م و اینجا مینویسم تا یادم بمونه که باید انجامشون بدم 

 

 

 

تعلیم رانندگی رفتن و تنبلی نکردن و تموم کردن کارم ... هنوز 3 جلسه فرمون از پارسال تا حالا مونده و من باید برم و تمومش کنم... 

 

 

باید برم و دیپلم زبانمو بعد از 3 4 سال که از اون زمان گذشته بگیرم...درسته کلاس مکالمه میرم اما این کافی نیس باید دیپلمم و از آفاق بگیرم 

شایدم ساری اسم نوشتم  

 

 

باید با تیده ا بریم کلاس رقص ثبت نام کنیم .دوس دارم ماهیچه هام خوش فرم تر از اینی باشن که هستن 

 

 

 

باید برم استخر چون خیلی وقته هوسم کرده بزنم به آب اساسی 

 

 

باید مشاوره رفتنمو  ساری پیش دکتر .... ادامه بدم و ول نکنم 

 

 

باید اون 100 تا کتابی که لیست کرده بودم و فایلشو پیدا کنم و برم دونه دونه بخرم و بخونم 

2 3 ماهی میشه از کتاب خوندن دور موندم 

 

 

باید این ترم مثه آدم بشینم سر درسام  و هیچی و هیچ کسی نمیتونه باعث شه من از درسام عقب بیفتم خوب میدونم که عاشق رشته م هستم 

 

باید یه روز پا شم برم بیمارستان شهید زارع بخش روانی و ببینم ... خیلی دلم میخواد از نزدیک ببینم  حتی اگه بترسم 

باید از یه جایی شروع بشه... کار منه خوب 

 

 

باید تا یه ماه دیگه برم موهام و رنگ ساژ کنم تا یه هفته دیگه هم ابروهام و  چون این رنگ بهم میاد  

 

 

باید با امید و بقیه درست برخورد کنم  ...آدمن و حق احترام  دارن 

 

فیلم لاست رو تموم کنم حتما و یه سریال دیگه رو شروع کنم  

 

و و و و  

 

  

 

 

آها چشم  پزشکی و عینک جدید به زودی ... 

 

یه سری هم به دکتر شیرازی بزنم واسه بینیم یه چک آپ ساده بعد از 6 7 ماه لازمه  

 

 

 

 

و

بقیه ش باشه واسه بعد...!!!!  

 

 

 

 

من میتونم  

میدونم

ک ا ش

کاش میشد برم بمیرم  

 

اینجورین هر ۳ تامون راحت میشدیم!!!
 

 

کجایی که بهت خیلی احتیاج دارم  

 

هی با توام  

 

 

ع ز ر ا ی ی ل