اعصابم ت خ م ا ت ی ک ه
دلم میخواد خفه ش کنم دختره ی اح م ق بی ش ع ور و اه
گندت بزنن ک ث اف ت نفهم
مامانم زنگ زد به مامان اون که واسه پیدا کردن خونه باید چیکار کنیم و ترم تابستونی میگیره یا نه ؟
بعد خودش جواب داد گف که آمارش و که افتاده به سلامتی و ...ممکنه این ترم هم مشروط بشه
که اگه بشه انصراف میده میشینه واسه سال بعد میخونه
که مطمئنم چرت گفته چون اون دیگه درس بخون نیس
اه . وقتی مامانم یواشکی گف چرا قهر کردین ؟ اون هیچی نگفت و به روی خودش نیاورد .دلم میخواس مامانم و خفه کنم که چرا داری میگی .هی بهش گفتم فقط راجع به خونه بپرس نه چیزه دیگه
الانم مامانم داره نق میزنه . اعصابم خورده . به من چه که اون گ ه ِ
دارم روانی میشم از دست اینا . دلم میخواد همه رو خفه کنم.
زنگ زدم به اون یکی دیگه (کپل) که واسش قضیه رو تعریف کنم بهش میگم کی میری خونه؟ میگه تازه نشستیم . از صب ساعت ۸ رفته دانشگاه الان که بهش تلیدم میگه تازه نشستیم
اعصابم خورده. این روزا داره از همه طرف بهم فشار میاد .
مامانش میگف ممکنه انتقالی بگیره بره آزادشهر بخونه تازه اگه قبول بشه .
فعلآ هم خونه بی خونه .چون معلوم نیس خانوم قبول میشه یا نه
حالا مامانم گیر داده که تو چی بهش گفتی که دیگه بهت زنگ نمیزنه که قهر کردین
وااااااااااای خدایا دارم روانی میشم چرا نمی فهمن؟ به من چه آخه یعنی اون زده ر ی د ه من برم منت کشی؟
اون توی بدترین شرایط عمرم منو تنها گذاشت و رفت و ول کرد به امون خدا
من که چیزی نگفتم بهش .من که به روش نیاوردم . وقتی از ساری برگشتیم حتی یه زنگ نزد که ببینه چی شد من مردم یا زنده .ولی من بهش زنگ زدم .
۲ روز بعدش دوباره زنگ زدم گفتم من واسه تعلیم رانندگی ثبت نام کردم توام مدارکشو بیار اون محلم نداد و گف حالا بعدا یه فکری میکنم و ...
وای خدایا یعنی من تا چقده دیگه باید زنگ میزدم و بی محلیشو میدیدم
ازت بدم میاد . آش غ ال ک ث اف ت بی ش ع ور. حالم ازت بهم میخوره
خیلی پستی .این بود دوستیت؟ این بود دوست داشتنت؟
دارم دیوونه میشم .فشار های روحی که امتحانام چه گهی شد از یه طرف . غرغرای مامان که آخ چی میشه وای چیکار کنیم ؟به دختره مردم چی گفتی که قهر کرده هم از یه طرف .
مرور اتفاقای قبلی و عذاب دیدنش یه طرف . کارای این آدم بی شعور که هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری شه و انقد پست شه از یه طرف
حرص و جوشایی که واسه رابطه م با اون(کپل ) میخورم و هی بهم گیر میدن ...
حاالا مامانم میگه اگه انتقالی میدن به آزادشهر توام بگیر برو همون آزادشهر . چون معلوم نیس دیگه با کی باشی و ...
ای خدااااااااااااااااااااااااا .نمی خواااااااااااااام
وااااااااااااای بازم بگم؟
مخم درد میکنه بدجوری .سرم درد میکنه .انگار دارن سرم و له میکنن .انگار دارن از ۴ طرف فشارش میدن .
خدایا خسته ام از این همه استرس و عذاب
خدایا کمک کن .
خدای من
خدایاااااااااااااااااااااااااااااا
پ.ن : اینا رو ننوشتم که ( احتمالآ) بقیه!!!! بخونن. نوشتم که یادم بمونه چه روزای سختی دارم .
نوشتم که ....!!!!
سلام جیگملم
دیشب وقتی اس ام استو خوندم غرق خواب بودم اما یجوری شدم.
فقط میتونم بگم منم دوست دارم خانومی و همیشه وقتی نیستی یا شند روز نمیبینمت خیلی دلم میگیره.
بوووووووووووووس.
اعصابتم الکی خورد نکن کون لغش خودش پشیمون میشه.بیخیالی طی کن
سلام پرنسس بابا
خودم میام برات خونه میگیرم
اصلا ولشون کن بابا ... هر وقت خواستی بگو خودم بهت زنگ میزنم...
راستی فکرکنم مرض گیلاسی به تو هم سرایت کرده ها رابرا وبلاگ عوض کنید....
سلام خوبی؟
چه خبر؟
این تیده آ هم که اینجاست
سلام ... امیدوارم اوضاع رو به راه بشه زودتر !!!!
ما هم یه مدته درگیر امتحانا هستیم نمیتونیم زیاد بیایم ...
ولی یه چیزی خدایی اگه مشکل و درگیری ذهنیت تو مایه هایه چیزایی هست که اینجا نوشتی باید بگم من اسم اینارو اصلا مشکل نمیزارم .... کلی خوشحالیدیم که هنوز سر میزنی .... بای تا های
سلام خانومی
مرسی سر زدی
امیدوارم زود زود همه چیز رو به راه شه
آدم معتقدی نیستم ولی توکل کن ایشالا درست میشه
خوش باشی