غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

احساس حماقت... سایت ...جیجک ...!‌

امروز مامان کپل خان و بعد از حدود  ۴ ماه دیدم .

ولی روم نشد مثه قبلآ ها  برم جلو سلام کنم روبوسی کنم  . آخه اینبار دیگه جفت مون میدونستیم که از قضیه خبر داریم (یعنی هم من می دونستم که مامانش میدونه هم مامانش میدونه که من میدونم که اون فهمیده )

توی مراسم عزای  فامیلای خاله لیلا (اون یکی دوست مامانم و مامان کپل خان )‌

از دور فقط سلام کردم و نشستم کنار مامانم . حتی لعیا  اومد پیشم نشست من نرفتم پیشش مثه همیشه چون کنار مامان امید بود (لعیا دخمل خاله م (دخمل خاله لیلا دوست مامانم )  ) 

هیچی دیگه اومد پیشم کلی blue tooth بازی کردیم و خندیدیم .

آخرشم من در رفتم . رفتم سر مزار .که مامان کپل رف زود خونه. نشد بعدش برم سلام کنم  

بعد که رفتیم خونه خاله م اینا از اون جا زنگیدم به گوشی مامان کپل .اولین بارم بود میخواستم حرف بزنم باهاش .همیشه  آروم در گوشی میگفتم دوست دارم تا اینکه این آخری ا  از کپل پرسیده بود این دخمل که میزنگه میگه دوست دارم کیه(حالا می دونستا ) . کپلم  سوت زنان گفته بود من شه میدونم

 

زنگیدم .میترسیدم حرف بزنم . بالاخره سلام کردم . جوابمو داد . گفتم شرمنده نیومدم جلو سلام

کنم . گف باشه .شما؟ گفتم نشناختین؟ گف نه شما؟ گفتم باشه خداحافظ . ترسیدم خودمو معرفی کنم .

بعد که به کپل گفتم گف واقعآ نشناخت . بعد  بهش گفته بود که فهمیدی کی بود ؟ اونم گف آره...!‌ مثه اینکه بعدآ که رفته فک کرده شناخته منو .

 

نمی دونم چرا احساس حماقت محض میکنم .یه جوریم. از اینکه زنگ زدم پشیمونم  .

آخه دختره ی لوس ننر .تو غل  ط میکنی نمیری سلام کنی بعدشم غل ط میکنی زنگ میزنی اونم اینجوری . شما  لال مونی بگیر اینجور مواقع

حالا من باید شیکا کنم؟‌

 

پ.ن : امروز  جیجک و دادم دست کپل خان اصلآ بهش دست نمیزنه ازش  گرفتم هی بوسش کردم بالا پایین انداختمش فشارش دادم  کله شو کردم تو دهنم هر کاری از دستم بر میومد کردم   بعدکپل با چشای گرد و یه حالت تهوع بامزه نگام میکرد واااااااااای خیلی خنده دار شده بود شقد اینا بانمکن (منظورم اینجور مرداس )خنده دار هم هستن  با اون هیکلاشون   بدشون میاد از این موجود به این نازی(سوت )

 

 

فردا دارم میرم ساری.  یکی از ۳ واحدی ها که پیش نیاز داشته این سایت مزخرفشون  صداش در نیومده که انتخاب نکن .منم نمیدونستم سایتشون به اندازه ی چ  س هم نمی ارزه .باید برم جمع و جورش کنم . اون یکی هم که  چون تعداد کمه ممکنه تشکیل نشه.  گ  ه بگیرنشون . 

 

 

 پ.ن: من نمیدونم چرا قالبمو عوض کردم نوشته هام اینوری میان . از سمت چپ میان . اینجا درسته ها اونجا توی قالب خراب میشه .حوصله هم ندارم دنبال علت بگردم .

نی نی و آیلین ...!

این روزا زیادم بد نیس .حالم بهتره. دیگه به اون مسائل اهمیت نمیدم.

یعنی کمتر نگرونم و بهشون فک میکنم. دیگه از اخلاقای سگی ناناز خسته شدم.

بیشتر از یه ماهه که تحمل کردم . اما درس نشد. همه ش پس زد. منم بعد از هزارمین بار تلاش واسه حفظ رابطه سراغش نرفتم.

قهر نیستم. اونم ظاهرآ نیس . اما رابطه ی ۴ سالمون دیگه مثه اون زمان نیس.

دیروز نمره ی زبانش و توی سایت دانشگاه دیدم . خواستم زنگ بزنم بگم . گفتم خوب الان ۲ -۳ روزی هس که از هم خبر نداریم. اگه دوس داشت زنگ میزد. من تا لحظه ی آخر همش بهش زنگ میزدم که خبرشو بگیرم.

آخرین باری هم که زنگ زدم گف نی نی زیاد امیدوار نباش که من بیام . صبحشم زنگ زده بودم صداشو بشنوم گریه میکردم .خیلی سرد برخورد کرد باهام .

دیگه زده شدم. گفتم بزار خودش زنگ بزنه که نزد دیگه.

میدونی به این قضیه که فک میکنم دلم یه جوری میشه. یه کمبودی و احساس میکنم.

دلم یه دوست درس درمون میخواد . یه دوست صمیمی که همسن و سال من باشه. مال من باشه. دوسم داشته باشه. کنارم بمونه .

احساس کمبود میکنم. غبطه میخورم  دوستایی رو میبینم که با همن . خیلی صمیمی ان.

تا همین چن وقت پیش منم داشتم. لا اقل اینجوری فک میکردم .اما الان...

 

ولش کن. خدا بزرگه. حتمآ  حکمتی داره . منم درد دلامو خوش هامو غم هامو غرغر هامو نگه میدارم واسه خودمو دل کوشیکم.

 

کپل خان هم راستی خوبه حالش.

تیده ا  هم که بجنورده هنوز. دلم واسش تنگیده.

راستی دیروز بعد از چند وقت شاید حدود ۱ سال یا کمتر با آیلین رفتم بیرون .

منو ناناز و آیلین و مهلا  توی دبیرستان فاطمه آشنا شدیم و موندیم با هم تا اینکه آیلین و مهلا  با هم  صمیمی تر شدن و من و ناناز هم باهم.

البته من با آیلین زیاد رفت و آمد داشتم خیلیم دوسش داشتم و دارم اما یه کم کم رنگ تر شد.

با هم بیرون هم میرفتیم زیاد. آیلین پارسال دی ماه عقد کرد. کماکان رابطه داشتیم و داریم. همیشه هم به یادش بودم و هستم .

دیروز زنگ زدم که بریم بیرون. خودش هم قبلش زنگ زده بود. باهم رفتیم شام بیرون.  خیلی بزرگ شده خانوم شده ناز هم که بود نازتر شده از وقتی دماغشو عمل کرده .

بهش میگم دست راستت و بزار رو سرم منو عمل کنم شروع کرده کشیدن روسریم. هنوزم شیطنتای بامزه ی سابقشو داره.

از دوستیامون گفتیم. مهلا و سحر.

تقریبآ یه جور اتفاق افتاده برامون.  مهلا هم چن وقتی هس که سرش به یکی دیگه گرمه (منظورم  دختره ها ) و زیاد با آیلین نمی پره.

خوش گذشت دیشب با آیلین .

خواستم بیام اینجا ثبت شون کنم . فقط همین.

 

پ.ن: مامانم همیشه میگه که دوست گرفتن آسونه ولی نگه داشتنش سخته.

من تمام سعی مو کردم . دیگه..

 

پ.ن: دیشب با آیلین یاد قدیما کردیم. مسافرتهایی که از طرف مدرسه با هم رفتیم و خاطرات مشترکمون. چه کیفی میده .زمان چقد زود میگذره.

 

پ.ن:هر بار که خسته میشم فک میکنم دیگه آخرشه . دیگه نمیکشم. تموم شد.

هر بار که زمین میخورم فک میکنم دیگه نمیتونم از جام بلند شم. اما یه کم که میگذره یه نیرویی منو از جا بلند میکنه .

دستای مهربون و قوی یکی که خیلی دوسش دارم میاد و  نوازشم میکنه بهم قوت قلب میده و  مثه بچه ها دستام و میگیره و میزاره که بلند شم. بعد کنارم آروم آروم  راه میاد  و مواظبمه .

همیشه  کنارمه اما من گاهی وقتا انقد شاکی ام که حسش نمیکنم .

ممنونم خدای خوبم .

 

پ.ن: از این هفته فک کنم رفت و آمدم به ساااااری شروع بشه . 

کمک !

دختر خاله ی تیده ا فوت کرد امروز خدا بیامرزه ش تیده ا شون رفتن بجنورد .

چه دنیای مسخره ای  خسته م هر روز یه اتفاق هر روز یه مصیبت  

ناناز احتمالآ کارش امشب معلوم میشه  میگه که نمیخوام درس بخونم .نمیکشم دیگه  

میگه دیگه نمیام.میخوان به باباش بگن که مشروط شده هرچی هم حرف زدم باهاش حرف خودشو میزنه قانع نمیشه  

خسته م 

من اون دانشگاه و بدون ناناز دوس ندارم .همه جاش باهم بودیم . کلی خاطره داریم   

خسته م. طاقتم داره تموم میشه  یعنی شده

خسته م. میخوام بخوابم تا همیشه.

من از دنیا میترسم  از ادامه دادن و زندگی کردن میترسم  من تنهام .میترسم. میخوام تمومش کنم اما بازم میترسم  از عذابش میترسم  

حداقل امید و هم ندارم که بهش تکیه کنم  یعنی هنوز مال خودم نشدهاگه بود میتونس بیاد ساری پیشم که انقد غریبی نکنم  

 

من اونجارو بدون سحر و حرفاش و خنده هاش نمیتونم تحمل کنم  من دوست جدید نمیخوام

من دوست خودمو میخوام  

شده مثل پارسال که سر نتیجه ی کنکور اشک میریختم  که ناناز یه جای دیگه قبول شد  ولی خدا زود برگردوندش ساری پیش خودم

کمک من از همه چی میترسم اشکام تمومی ندارن .کمک .

کمک به دادم برس

 

 

بیا باهم به دنیا فح ش نا م و س بدیم ...!!!

خوابم میاد. هنوز هیچی نخورده چشام داره بسته میشه از خواب

از صب ساعت ۵ بیدارم.

بیدار شدم یهو حرفاش یادم اومد دیگه خوابم نبرد

داداشش هم قرار بود بره ساری .احمق کثافت گیر ۳  پیچ داده .

مامانمم هم ولم نمیکنه. یه سره غر میزنه .دارن آروم آروم منو میکشن

کپل خان هم خوبه٬ همش در حال حرص خوردنه .

اونم که رفته گنبد. گف میخوام برم راحت شم از دست اینا .

همه فرار میکنن الا منه خر. من از همه انگار پوس ک ل ف ت  ترم

چه زندگی مسخره ای شده .

امسال تابستونش چقدر گند بود .

زودتر اصلآ این سال لعنتی تموم شه.

ر ی د م به شانسم

 

پ.ن: رفته بودم تعلیم رانندگی (فرمون) نیم ساعت نشسته بودیم که کارت بنزین بیارن چون بنزین تموم شده بود. میگفتن ماشینا همه میخوابه با این وضع .

 

پ.ن: شما جایی رو سراغ دارید؟

 

پ.ن: خدا پاشو یه آشغال باهات حرف داره ... نکنه توام به فکر اینی که چی صرف داره...!

 

بعدآ نوشت:

۱- زنگیدم به یکی از بچه ها گف استادا نیومدن. گف کلاسا رو هر ۶ روز هفته گذاشتن . البته من با مداح برنداشتم آمار توصیفی و اما خوب همون سه روز اول هفته رو اگه هی بخوام برم بیام پدرم در میاد. تف تف تف تف تف به این برنامه ریزیشون.تف به ریختشون. خدا کنه اینجوری نشه .

 

۲-رفتم ایرنسل گرفتم. شماره شو فقط تیده ا میدونه و کپل خان و پری دخمل داییم. همه خودمونیا اونایی که کاری به کارم ندارن میدون

حتی مامانم خبر نداره . سند و به اسم کپل خان زدم. حوصله نداشتم شناسنامه خودم و ببرم

 

۳-تا اطلاع ثانوی تکلیف من واسه خونه و همخونه ای مشخص نیس.

 

۴- نمی دونم حامد ذلیل شده این وسط چی گیرش میاد که گیر داده به منو اون . یعنی به اون.

معلوم نیس چه گ هی  نصیبش میشه که انقد پاپیچش شده.

خدایا اینو از سر راه ما بردار. هرکسی که میخواد سنگ بندازه جلو پامون. حامد درد بگیری که اینکارا رو میکنی . آشغال   گ ه

 

 

خدایِ خوب ٍمن...!

 

هوم . سلام

خوبم . کپل خان هم خوبه .

الان آرومه آرومم . خیلی آروم . با یه کم غم . یه غم شیرین. واسه دلتنگی . دلتنگی ِ مهربونم .خدای خوبم .

رفتم وبلاگ کوچ . آهنگش آرومم کرد. میزارمش اینجا .

عاشق این سَبکَم .دلتنگم میکنه . عاشقم میکنه .

 

دارم به آرزوهام فک میکنم .به آرزوهایی که داشتم .آرزوهایی که دارم.

ما آدما (منظورم همه نیس ٬ اکثریت ) وقتی به آرزوهامون میرسیم دیگه یادمون میره که اونا یه روزی واسمون یه رویای خوب و شیرین بودن .

میریم جلو٬ جلوتر .کلی آرزو و فکر دیگه توی سرمونه و میخوایم بهشون برسیم .اما یه لحظه وای نمیستیم نگاه کنیم به عقب. ببینیم که به چیزی که میخواستیم رسیدیم . خوشحال باشیم .شکر کنیم. وقتی بهش میرسیم به فکر یه موقعیت بالاتر از اونیم و سریع اینو رد میکنیم و میریم سراغ بعدی

 

خدا باهامونه . پا به پا میاد .بعضی وقتا به نفس نفس میفته خسته میشه اما ما بهش فرصت نمیدیم که خستگی بگیره . نمیشینیم کنارش .دستاشو نمیگیریم توی دستامون تا بهش خسته نباشید بگیم.

درس مثه وقتیکه مامانمون یا بابامون خواسته ی ما رو بر آورده میکنه و ما یه چیز دیگه میخوایم.

حداقل من که اینجوریم. گاهی وقتا اونقد غرق خواسته هامم که یادم میره واسه به دست آوردن قبلی ها  تلاش کردم .مامانی و باباییم کلی زحمت کشیدن دویدن تا من و راضی کنن

اما فقط چند روز راضی بودم و دوباره یه خواسته ی جدیدتر.

این بی انصافیه .اونا دارن از عشق و وقت و عمر و سلامتی و جونشون واسمون مایه میزارن. مثه خدا که از عشقش و نفسش واسمون مایه میزاره

ولی ما آدما این چیزا رو نمیبینیم .فقط خواسته هامونو میبینیم .انگار همه ی عالم و آدم بهمون بده کارن . یه لحظه بهشون فرصت نمیدیم .

ولی اگه یه لحظه سر جامون وایستیم و به عقب نگاه کنیم  میفهمیم که کجاییم و چیکار کردیم و چی میخوایم از این همه دویدن و تلاش ...

 

خدایا ٬خدای خوبم . من از این دنیا چی میخوام ؟هوم؟

من آرامش میخوام و محبت تورو.

هیچ کدوم این چیزایی که  توی  همه ی لحظه هام بهشون توجه میکنم مثه مدل لباس پوشیدن و  کفش فلان جور و  خرید کردن از فلان مغازه و  پول گرفتن از بابا واسه فلان کار و  داشتن خونه و ماشین و .... همه ی اینا  بدون آرامش و محبت تو هیچ ِ

 

اگه آرامش و محبتت باشه همه ی اینا هم خود به خود حل میشه .

اگه محبت تو باشه پدر و مادرا  تا همیشه کنارمون میمونن صحیح و سالم و خوشبخت و شاد

اگه محبت تو باشه همه شاد و خوشحال زندگی میکنن

همه ی جوونا به صلاح تو بهم میرسن.

همه ...

 

 اما اگه نباشه اگه همه چی درست و روبراه هم باشه بازم یه چیزی میلنگه .دوری تو اذیت میکنه . آدما به جون هم میفتن. دنبال بهونه میگردن . خسته میشن از هم.افسرده میشن .

زندگی به کامشون تلخ میشه . منتظر مرگ میشن .تا با مرگ به آرامش برسن. رها شن از این همه درد و رنج. تا به یه چیزی برسن که نمی دونن چیه .و اون آرامش خداس.

غریزه شون میره سمت اون آرامش. اما اونا اسمش و نمیدونن.

 

کاش میشد خود آدما برن دنبال خداشون. خودشون بگردن و پیداش کنن. نه که هیچکی کمکی نکنه .چرا ٬ اما فقط سر نخ بدن ٬نشونه .  باید وقت بزاری .باید واست مهم باشه. نه که هر وقت بیکار شدی دنبالش بگردی و بخوای پیداش کنی.

باید بشناسیش و  با شناختی که بهش پیدا میکنی عاشقش بشی. نه اینکه یه خدایی رو بیان برات تعریف کنن و بچپونن توی ذهنت . تو یه مجسمه ای رو اون بالا تصور کنی که باید ازش بترسی و به حرفاش گوش بدی چون اون تو رو آفریده و بهتر از تو میفهمه

 

خوب اینجوری آدم کناره میگیره. به ظاهر میپذیره اما در باطن ازش فرار میکنه. اصلآ مگه این  دُرس نیس که هرچیزی که آسون و راحت به دست بیاد ارزش چندانی برامون نداره؟ هوم؟

باید خودت با زحمت و تلاش خودت به دست بیاریش تا ازش مواظبت کنی و عاشقش بشی.

باید خودت رمز و رازش و بفهمی نه اینکه بیان و به زور بگن که اینکارو بکن و اینکارو نه  و نپرس که چرا ؟

باید همه چیزشو بفهمی و مطمئنآ  توی این مدت ذره ذره عاشق میشی .

 

 

 

خدای من . خدای خوبم. خیلی دوس دارم بیشتر از این چیزی که میدونم راجع به تو  بدونم

خدای خوبم میخوام کمکم کنی و میخوام کمکت کنم .

میخوام به  دلِ صبورت مرهم باشم . میخوام که باعث آرامشت بشم . میخوام خوشحالت کنم .

میخوام مثه تو باشم.

خدای مهربونم .کمکم کن که مثه تو بی ریا و بی کینه و مهربون و عاشق و فهیم باشم.

میخوام نشونت بدم که ارزش آفریدن و دارم .

میخوام کمت کنم.

خدای من ٬ تو مال منی ٬ خدای منی ٬ دوست دارم  ٬ شکرت .

 

...! 

 

 


 

اون متن بالا رو بعد از ظهر نوشتم !


بعد از ظهر باهاش قرار داشتم. راجع به مشکلش حرف زد . دلم و بدجوری شکوند.اصلآ فکر نمیکردم به اینجا برسه .که خیلی راحت بگه من راحت میتونم فراموش کنم. میخواستم فراموشت کنم.

 

www.ice-princess.persianblog.com

روزت مبارک مامانی

سلام

روز همه ی مامانای خوب و مهربو ن دنیا مبارک

همه ی خانومای خوب و مهربونی که باعث خوشبختی و آرامش همسراشونن(منم هستما)

 

مامان خوب و مهربونم و مامانی خوب و نازم (مامان کپل ) روزتون مبارک

دوستون دارم

 

تازه شم روز خودمم مبارک   

 

 

پ.ن :  مودمم گ و زی ده بود . ریست شده بود .از دیروز تا حالا  . از شرکت پارس اومدن درستش کردن .کلی حرص خوردم دیشب .

 

 

پ.ن۲: گوشی کپل خان امروز صب توی تاکسی جا موند . هر چی هم زنگ میزدیم  روی سایلنت بود کسی جواب نمیداد. الانم که خاموش شده  انقد که بهش زنگ زدیم که جواب بده یکی .بله میدونم نباید ۲ -۳ نفری زنگ میزدیم ولی خوب میبینی که در امر تِر زدن استادیم . فچ کنم شارژش ته کشید . اعصابمون خورده شددددید هر روز از هر جا که بشه یه جوری میباره.

ای خدا  توام گیر دادی به ما .بیکاری باز؟ هوم؟ نخــــــــــــــــــــــــــــــــــند بهم .با توام

 

پ.ن:‌ آخی کپل خان الان زنگید .فداش بشم .آخه انصافه؟ بچه به این مظلومی و آرومی همچین بلاهایی سرش بیاد  شقد غصه داره. نمیتونه خودش و ببخشه.

منم بودم قاطی میکردم حتی بدترین از این .

خدایا به خیر بگذرون کپلم  گوشیشو میخواد .گوشی خودشو .صحیح و سالم

 

 

 

بعدآ نوشت : یوهوووووووووووووووووووو همون روز گوشی کپل پیدا شد آخاهه آورد واسش گوشیشو

.

یه یوهوووووووووووووووووووووووووووووی دیگه وای وای وای وای گیلی جونم اومد اینجا

آخ جوووووووووووون. کلی اینجا رو نورانی نمود :ی :ی :ی

 

بهتره که نخونی ...!

اعصابم ت خ م ا ت ی ک ه

دلم میخواد خفه ش کنم دختره ی اح م ق بی ش ع ور و اه

گندت بزنن ک ث اف ت نفهم

مامانم زنگ زد به مامان اون که واسه پیدا کردن خونه باید چیکار کنیم و ترم تابستونی میگیره یا نه ؟

بعد خودش جواب داد گف که آمارش و که افتاده به سلامتی و ...ممکنه این ترم هم مشروط بشه

که اگه بشه انصراف میده میشینه واسه سال بعد میخونه

که مطمئنم چرت گفته چون اون دیگه درس بخون نیس

اه . وقتی مامانم یواشکی گف چرا قهر کردین ؟ اون هیچی نگفت و به روی خودش نیاورد .دلم میخواس مامانم و خفه کنم که چرا داری میگی .هی بهش گفتم فقط راجع به خونه بپرس نه چیزه دیگه

الانم مامانم داره نق میزنه . اعصابم خورده . به من چه که اون گ ه ِ

دارم روانی میشم از دست اینا . دلم میخواد همه رو خفه کنم.

زنگ زدم به اون یکی دیگه (کپل) که واسش قضیه رو تعریف کنم بهش میگم کی میری خونه؟ میگه تازه نشستیم . از صب ساعت ۸ رفته دانشگاه الان که بهش تلیدم میگه تازه نشستیم

اعصابم خورده. این روزا داره از همه طرف بهم فشار میاد .

مامانش میگف ممکنه انتقالی بگیره بره آزادشهر بخونه تازه اگه قبول بشه .

فعلآ هم خونه بی خونه .چون معلوم نیس خانوم قبول میشه یا نه

حالا مامانم گیر داده که تو چی بهش گفتی که دیگه بهت زنگ نمیزنه که قهر کردین

وااااااااااای خدایا دارم روانی میشم چرا نمی فهمن؟ به من چه آخه یعنی اون زده ر ی د ه من برم منت کشی؟

اون توی بدترین شرایط عمرم منو تنها گذاشت و رفت و ول کرد به امون خدا

من که چیزی نگفتم بهش .من که به روش نیاوردم . وقتی از ساری برگشتیم حتی یه زنگ نزد که ببینه چی شد من مردم یا زنده .ولی من بهش زنگ زدم .

۲ روز بعدش دوباره زنگ زدم گفتم من واسه تعلیم رانندگی ثبت نام کردم توام مدارکشو بیار اون محلم نداد و گف حالا بعدا یه فکری میکنم و ...

وای خدایا یعنی من تا چقده دیگه باید زنگ میزدم و بی محلیشو میدیدم

ازت بدم میاد . آش غ ال ک ث اف ت بی ش ع ور. حالم ازت بهم میخوره

خیلی پستی .این بود دوستیت؟ این بود دوست داشتنت؟

دارم دیوونه میشم .فشار های روحی که امتحانام چه گهی شد از یه طرف . غرغرای مامان که آخ چی میشه وای چیکار کنیم ؟به دختره مردم چی گفتی که قهر کرده هم از یه طرف .

مرور اتفاقای قبلی و عذاب دیدنش یه طرف . کارای این آدم بی شعور که هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری شه و انقد پست شه از یه طرف

حرص و جوشایی که واسه رابطه م با اون(کپل ) میخورم و هی بهم گیر میدن ...

حاالا مامانم میگه اگه انتقالی میدن به آزادشهر توام بگیر برو همون آزادشهر . چون معلوم نیس دیگه با کی باشی و ...

ای خدااااااااااااااااااااااااا .نمی خواااااااااااااام

وااااااااااااای بازم بگم‌؟

مخم درد میکنه بدجوری .سرم درد میکنه .انگار دارن سرم و له میکنن .انگار دارن از ۴ طرف فشارش میدن .

خدایا خسته ام از این همه استرس و عذاب

خدایا کمک کن .

خدای من

خدایاااااااااااااااااااااااااااااا

پ.ن : اینا رو ننوشتم که ( احتمالآ) بقیه!!!! بخونن. نوشتم که یادم بمونه چه روزای سختی دارم .

نوشتم که ....!!!!

میگذره ...!

سلام
ترجیح دادم بیام اینجا بنویسم
این وب و قبل از عید ساختم واسه روز مبادا
حالا هم روز مباداس .
اون وبم واسه بعضیا و بعضی شهرا ف ی ل ت ر ه
خواستم بیام اینجا که هم حال و هوام عوض شه . هم دسترسی به وبم آسون تر شه .
هنوز ADSL م وصل نشده یعنی اقدام نکردم
حوصله ش و ندارم .نمی دونم کی میرم تقاضا میکنم.شاید فردا شایدم ...
واسه همینم دیر به دیر واسه دوستام کامنت میزارم .چون اکثرآ آفلاین میخونم وب ها رو


گاهی وقتا میشه که آدم حالش از خودش و دنیای بیرون و یه سری آدمای مسخره ش که فقط به فکر خودشونن و سود و منفعت خودشون و موقعیت خودشون حالش بهم میخوره

گاهی وقتا توی سختیا آدما میان خودشونو ، خود واقعیشونو نشون میدن .یه جوری که آدم حیرت میکنه
گاهی وقتا انقد دروغ و دورنگی دور و برت میبینی که وحشت میکنی از سیرت کثیف آدما
من الان توی یه همچین موقعیتی هستم
و ر ق بدجوری برگشته و زندگی داره اون روی مزخرفشو نشون میده
داره سعی میکنه منو از پا بندازه ،داره سنگ میندازه جلوی پامون
یا شایدم خدا داره ابرای تیره رو میفرسته تا بعد از یه بارون حسابی و سرد نور خورشید و رنگین کمون و بهمون هدیه کنه
به پاس صبری که میخوایم بکنیم
نمی دونم .هرچی که هس فعلآ شرایط مزخرفی ٍ
خیلی بده آدم یه دفعه حس کنه یکی که این همه مدت کنارت بوده یه دفه پشتت و خالی کنه و تنهات بزاره
کسی که تموم حرفات و بهش زدی ، باهاش خندیدی ، گریه کردی ، قهر کردی و زود آشتی کردی یه دفه توی ترسناکترین لحظات عمرت ، وقتی که داری از شدت دلهره و بی کسی پس میفتی تنهات بزاره و جا خالی بده ،بگه من نیستم
حالم از آدمایی که به دروغ میگن که کاری به کارت ندارن میگن که تو واسشون مثه خواهر میمونی ، کسایی که بعدآ کمر همت میبندن که جلوی خونواده ی خودت و خونواده ی کسی که اصلآ دلت نمیخواد از اتفاقایی که توی زندگیت میفته باخبر بشن آبرو ت و ببرن
حالم از اون آشغال عوضی بهم میخوره که به مامان و بابای همون نامردی که منو توی بدترین لحظات عمرم تنهام گذاشت زنگ زد و هر چی که نباید میگفت و فقط به منو خونوادم مربوط میشد و به یه غریبه تر از اونا گف
آدم باید خیلی فتنه و عوضی باشه .خیلی عقده ای باشه که همچین کاری بکنه
گیج نشو .مخاطب من دو نفرن. دو تا آدم که یکیش شد بد و یکش شد بدتر و گ ه تر از بد .
اولی که همونیه که تنهام گذاش .
دومیم اونیه که نتونس دهنش و ببنده .کسی که غریبه س .کسی که منو اون آدم بده ازش متنفر بودیم
کسی که خیلی ازش میترسیدیم و میترسیم .
خیلی نامردی کرد خیلی .چون زنگ زد به مامان بابای آدم بده و همه چی و شرح داد در صورتی که قبلش با خونواده ی من حرف زده بود و به ظاهر قانع شده بود .
میدونم کارمون اشتباه بود .اما ما هر سه تایی (غیر اون آشغال) کارمون اشتباه بود ولی نه در این حد که دیگه اون طرف بیاد و همچین گ ه ی بخوره
نمیدونم
اما شاید اگه منم جای آدم بده بودم اونو تنها میزاشتم و اما دیگه نه در این حد که دیگه حتی یه خبر هم ازش نگیرم
خیلی نامردی خیلی .
خیلی نامردی که منو امید و توی بدترین شرایط توی شرایطی که هر لحظه ممکن بود یه اتفاقی واسمون بیفته تنها گذاشتی .
حتی واینستادی از دور مواظبمون باشی که اگه یه چیزی شد به دادمون برسی
اصلآ انتظارشو نداشتم
انتظار نداشتم انقد تنها و بیکس شیم منو امید .
انتظار نداشتم اون زمانی که سر امتحان داشتم از درون زار میزدم و با بدبختی سوال ها رو جواب میدادم و کلافه بودم و قلبم درد میکرد فکرم درد میکرد اونقد که دیگه مراقب دلش بسوزه و چن بار بیاد جلو و بخواد کمکم کنه
تو بعد از امتحان یه حالم و نپرسی و فقط بیای بشینی و با نگاهت و کلامت بگی من که گفتم دلم شور میزنه من که گفتم...
من اون لحظه احتیاج به همدردیت داشتم نه حرفای صد تا یه غاز مسخره ت.
خیلی دلم به حال خودم و امید سوخت وقتی که همه تنهامون گذاشتن و ما پیاده بین اون همه آدم دست از ترس همدیگه رو محکم چسبیده بودیم و بی هدف راه میرفتیم.

خیلی نامردی که حتی فرداش یه زنگی نزدی خبر بگیری ببینی چی به سرمون اومد. خودم زنگ زدم و با مامانت صحبت کردم و تو بعد از 1 -2 ساعت تازه یادت اومد خبرم و بگیری .

خیلی نامردی که گقتی میخوای امتحانت و حذف کنی و نمیای .
البته منم دیگه مشتاق نبودم که با تو بیام .
نمیگم میخوام بزارمت کنار چون من مثه تو نیستم
ولی از دستت رنجیدم .دلم شکسته. فعلآ نمیتونم با خودم و این حس مزخرف کنار بیام

اوضاع بهم ریخته .مامانامون(منو امید) ناراحتن .امروز باهم حرف میزدن .
مامان امید میگف زوده و ...

نمیدونم .نمی دونم چی پیش میاد. خدا کمکمون کنه.
فکر نمیکنم بتونم حالا حالاها ببخشمت . ولی تو هنوزم همون ... ی واسم

نمیدونم اینهمه گند و چه جوری میشه جمعش کرد
حس میکنم توی یه قفس شیشه ای گیر افتادم

عیبی نداره فعلآ همه شدن یه طرف ماجرا و منو امید یه طرف دیگه .
عیبی نداره. اگه تو نبودی اگه نامردی کردین ولی بازم خدا باهامون بود نزاش ازین بدتر شه

دوس داشتن جرم نیس .اینکه بخوای با یکی باشی تا آخرش جرم نیس.
به نظر خیلیا واسمون زوده اما این جرم نیس
جرم اینکه ندونی چی میخوای ندونی برای چی میخوای .اینکه ندونی که نمی دونی
اینکه ...


ما فقط یه جای امن و راحت میخوایم توی قلبای کوچولومون واسه دوس داشتن
ما فقط میخوایم که مال هم باشیم میخوایم که اون امضای مسخره پای اون ورقه ی مزخرف که تنها دلیل و مدرک برای زندونی نشدن توی نگاه بقیه س برای متهم نشدن برای ... توسط دیگران و داشته باشیم که بتونیم نگاه های مسخره و مزخرف دیگران و به خودشون برگردونیم. میخوایم که دهن بقیه رو ببندیم .
ما فقط میخوایم ...!



باشه.

خدایا خودت گواهی که گناه از ما نیس .خودت میبینی که ما میخوایم و نمیخوان فعلآ

خدایا خودت کمکمون کن.

خدایا...!




ببخشید که مبهم نوشتم ولی نمی تونستم بیشتر از این راحت باشم. چون کسایی میان اینجا که منو امید و میشناسن و .....





بای

____________________________________________________________________________

بعدآ نوشت 1: تونستم یکمی ببخشمش فعلآ (میبینی چه جوریم ؟ دلم نمیاد .خیلی خلم؟ )


بعدآ نوشت 2: 1 ساعت پیش زدم بیرون. رفتم یه مرغ عشق ناز ٍ دیگه خریدم .از وقتی مرغ عشق قبلیم رف همه ش دلم واسش می تنگید .خیلی ناز بود خیلی . آبی بود . رفتم یه دونه زرد خریدم .خیلی کوشولو و ناز و آرومه. شایدم چون غریبی میکنه اینجوریه .

خلاصه که همون اول که دیدمش عاشق معصومیت نگاش و آرومیش شدم و الان تقریبآ باهام رفیق شده و از دست من نمیره روی دست بابام

بعدآ نوشت 3: چیزی نیس. روزگار میگذره چه خوب و چه بد .الان همچین بدم نیس اگه به اتفاقای اخیر فچ نکنم و آروم باشم و توی حال زندگی کنم. اما یه دفه که یادم میاد دلم میخواد ...!
بی خیال


قربون همگی بای بای