غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

نی نی و تجربه های عجیب غریب ...! :ی :ی

دیدی بعضی وقتا دلت یه دفعه تنگ میشه واسه بعضی ها که اولین باره که دیدیشون؟

کسی که تازه باهاش اشنا شدی.اما چهره ش صداش نگاش و برخوردش انقد آشناس که تو رو میخکوبت میکنه.

لال میشی. سکوت میکنی و یه لبخند میزنی برای اینکه جلوی اون حالت تابلوی چشات و بگیره. تا نفهمه که تو حس کردی چقد واست آشناس.

خیلی جالب بود برام .

قبلآ هم این اتفاق افتاده بود واسم. کامل یادم نیس .اما این یکی و خوب یادم میمونه فچ کنم .

دیروز رفته بودم ساری که هم ماریا رو ببینم هم اینکه کارت ورورد به جلسه م و بگیرم هم مریم و ببینم

جفتشون وبلاگ دارن .مریم یه سال کوچیکتره ازم و ماریا ۲ سال بزرگتر.

ساعت ۱۲ راه افتادم نزدیکای ۲ رسیدم و رفتم دانشگاه اما مسئول توزیع کارت نبود  احمق

با مریم که از قبل قرار گذاشته بودم تماس گرفتم گفتم بیاد میدون خزر که با هم بریم پیش ماریا که ببینیمش

مریم و حدود یه سالی میشه میشناسم . چت میکنیم با هم .

عکسشو دیده بودم. اما از دور که اومد اول نشناختم خوب که نگاه کردم دیدم خودشه.

با عکسش فرق میکرد .یه پلاستیک  بزرگ هم دستش بود . شدم .گفتم اییییییین چیه با خودت آوردی . گف واسه توهه .گفتم هاه؟ یهنی شی؟

نیگا کردم دیدم یه عروسک گننننننننننننننننننننده ی پشمالوی ناززززززه

یه سگ خوشکل سفید حالا عکسش و میزارم

کلی ذوقیدم و شروع کردم فشار فشورش دادن . کیف میده خو اهه.

مریم بر خلاف اون همه  که توی چت میفرسته یه کمی جدیه . من که ازش بزرگتر بودم خیلی بچه تر به نظر میرسم.

چون دقیقآ مثه توی چت یا وبلاگ که همیشه نیشم بازه بیرونم همینم مخصوصآ واسه کسی که بشناسمش

همش میخندم و شوخی میکنم.

بعد رفتیم سمت بیمارستان حکمت .اونجا با ماریا جونم قرار داشتیم .یه کمی وایسادیم دیدیم ماری نیومد

رفتیم سمت خونشون که توی ... ننیگم کجا  بود. هه هه هه

همون طور رفتیم و رفتیم. به ماری جونمم اس ام اس زدم که ما توی خیابون  ...

بعد خودش زنگید و گفتم که کجاییم که اومد سمت ما و ماهم رفتیمهمون وری.

به هم رسیدیم میترسیدم برم جلو ننیدونم شرا   خو . اهه. اولین بارم بود.

بعد بالاخره رفتیم جلو سلام علیک کردیم و راه افتادیم.

خیلی قیافش واسم آشنا بود درسته که عکسشو دیده بودم اما خودش یه شیزه دیگه بود

رفتیم و رفتیم تاه رسیدیم خونه شونبههههد آخا گرگه اومد دم در و گف که برگردین من دوس جوناتونو خوردم ها ها ها  .نه نه نه جو قصه گفتن گرف .بعد رفتیم بالا  البته این وسطا هم هی مریم غر میزد من ننیام من زشته بیام دعوت نیسم و اینا .

بالاخره رفتیم بالا ماری جون گف که دوستامم از تهران اومدن .

کلی خجالت کشیدم .

رفتیم تو خونه یه لحظه یه جوری شدم. خونشون خیلی آشنا بود.خیلی

انگار قبلآ رفته بودم اونجا.

همه چیش آشنا بود .هر کاری که کردن.حتی دوستش.

نمی دونم چرا.من فقط میخندیدم یعنی~~>  بودم از شدت تعجب و  خجالت

حتی نمیتونستم حرف بزنم.

آدمای اون خونه، برخورداشون ، حتی مدل چیدن وسایلشون همه رو دیده بودم

انگار قبلآ هم اونجا رفته بودم بارها و بارها.

یه کمی نشستیم ماری واسه مون میوه و اینا آورده بود من که غریبی میکردم یه کم.مدلمه اولش یه کم غریبی میکنم و ساکتم تا اینکه اُخت شم و به حرف بیام

حدود ۲۰ دقیقه نیم ساعت بودیم بعد پا شدیم اومدیم پیاده .

مریمی کلی خوراکی خرید واسم . بعدشم کباب خریدیم آقاهه مدل ساندیویشی کرد که تو راه بخوریم .

بعدشم که من دربست گرفتم و با مریمی خداحافظی کردم اومدم سمت خزر و بعدشم با اتوبوس برگشتم

 

اومدم خونه دلم واسه ماریا (و اونجا و دوستش ) تنگید.

واسه خودمم خیلی عجیب و جالب بود اون اتفاقات .

همینا دیگه .اهه.دیگه منظری شی بشنوی؟ هوم ؟

 

پ.ن:مریمی ممنونم بابت پیشولی   ای بابا حالا چه فرقی میکنه سگ باشه خو  من اینو مدل پیشولی میبینم . البته سگا رو بیشتر دوس دارما

 

پ.ن: ماری جونم ممنونم بابت اومدنت، مهربونیات .پذیراییتون و برخورد خوبتون و خاطره ی جالبی که واسم موندنی شد .

 

پ.ن:فردا باز دارم میرم ساری. با کپل خان .طلسم یه هفته ای شکست و میخوایم همو ببینیم  کوتاه اومدم

 

پ.ن: سحر اس ام اس زده میگه ... حسش نیس بعدآ میگم چی گفته...!

 

 

نی نی و دلتنگی و غر غر و ...!

اصن حس و حال ندارم

دلم میخواد هی بخوابم.

دلم تنگه.خسته ام .بی حوصله ام .سرگردونم .دپرسم.

دلم انگار همه چی میخواد و هیچی نمیخواد

هیچی انگار طبق روالی که من میخوام پیش نمیره

انقد منتظر شدم که دیگه کرخت شدم. همه چی انگار نشدنی شده

شور و شوقم و زود ازم میگیره.

۶-۵ روزی هس امید  و ندیدم .همین جوری بیخودی .البته بیخوده بیخود هم نه

همیشه همینجوریه موقع امتحانا که میشه امید دیگه استرسش شروع میشه و از خونه بیرون نمیاد

۹ م امتحان سی پلاس پلاس داره و میگه هنوز به نصفه کتابم نرسیدم.

منم ۴شنبه با تیده ا بیرون بودم.امید باشگاه بود با مازی گفتم کجایین گف داریم میریم خونه دیگه. بیام ؟کارم داری ؟ گفتم نه.

یه کم هم قهر بودم. بعد شبش داشتیم میحرفیدیم گفتم امید بیییییااااا (مدل بچگونه بخونش) گف کجا عزیزم؟ گفتم ددری .گف نه دیگه الان نه امتحانم دارم عزیزم .دوشنبه همدیگه رو میبینیم کلی پیش همیم دیگه. بعد گف منظورت کی بود الان بود ؟‌

گفتم نه .واقعآ هم منظورم دوشنبه بود که گفتم بیا. ولی وقتی که گف  نریم  باشه دوشنبه همو میبینیم لجم گرف. لج کردم گفتم تو دلم  نمیام بیرون تا منو ببینی که دلت هی بتنگه !

فقط یه حرف بودا نمیدونم چرا واقعآ اینجوری شد و موقعیتش پیش نیومد.

بیشتر لج کردنامو قهر کردنامم مال دلتنگی و ندیدنشه

اعصابم خورد میشه وقتی میبینم خونواده ش که فعلآ ازشون خوشم نمیاد (چون اون کاری که میخوایم و فعلآ انجام نمیدن و میگن زوده باشه وقتی داداش بزرگه رف بعد ...و اینا)  همش میبیننش و انقد پرو ون. 

یعنی من که اینهمه دوسش دارم واسه دیدنش باید کلی غصه بخورم اما اونا  همیشه پسرشون داداششون کنارشونه  و هر کاری هم بخوان براشون انجام میده .

همشون بدون گردالیم  لنگ میمونن  

اما من...! اونا هیچی نمیفهمن .هیچی.من دوسشون ندارم مگه ما چی میخوایم؟میخوایم مال هم باشیم بی دردسر 

از این عروس آخریه هم متنفرم که زودتر عروسی نمیکنن برن که ما زودتر به هدفمون برسیم

از خواهر گردالی هم بدم میاد که دوس داره راجع به همه چی نظر بده همش گردالی و میبرن با خودشون این ور اون وراون وقت منه بیچاره

 

من دوسشون ندارم.میخوام خفه شون کنم

دلم گردالی و میخواد .یه لحظه گرفتن دستای قویش. مهربونیاشچشای معصومش  نگاه قشنگش صدای نفساش  آروم بودنش خنده هاش حتی اشکای نازش که دلم و میلرزونن  میخوام حسش کنم باورش کنم

اون وقتا که چن روز نمیدیدیمش  هی میگفتم نی نی نکنه این فقط یه صداس .صدایی که وجود خارجی نداره. نکنه همش خواب و خیاله چن روزه دوباره اینجوری شدم

تا کی باید تحمل کنم چن روز دیگه؟ چرا درک ندارن اینا اه

حوصله ندارم .دلم میخواد لالایی کنم و وقتی چشام و باز کنم که امید و ببینم

دلم یه عالمه اشک نریخته داره کی این اوضاع مزخرف تموم میشه

 

 

 

 

پ.ن: ۴م امتحان دارم هیچی هم نخوندم.

پ.ن: اه این ناناز(سحر احمق) هم مارو  ن م و د انقد که اس ام اس زد که برو  کارنامه و یوزر و  کوفت و بلامو از دانشگاه بگیر.اه. احمق وقتی کار داره یاد من میفته

 

پ.ن: همه برن گم شن نمیدونم چرا اینو گف.نی نی درونم و میگم .

درد دل های من و نی نی خانومی درونم :*‌ ...!

نمی دونم از کجا بگم ...!

دلم می خواست با یکی حرف بزنم. یکی که تکراری نباشه و حرفای تکراری تحویلم نده .

یکی که فقط گوش بده منم ازش انتظار نداشته باشم حرفی بزنه یا نظری بده .

واسه همینم به جای اینکه گوشی تلفن و بردارم و شماره های آشنا رو برای بار ... بگیرم اومدم اینجا.

اینجا یه آرامش و سکوتی داره که آدم آروم میشه. مثه یه برگه ی سفیده که تو میتونی تا دلت میخواد توش بنویسی .تازه حق پاک کردن یا حذف کردنشو هم داری.

خیلی باحاله.

کاش زندگی هم اینجوری بود ...!

نمیخوام بنالم و شکایت کنم.فقط میخوام بگم از خودم و افکارم همین...!

دلم یه جوریه. انگار کلافه س. نق نقو شده اون نی نی کوچولوی درونم .

جلوی چشم من مثه دیوونه ها خودشو به در و دیوار قفس میکوبه تا آزاد شه.

نمیدونم چی از آزادی میخواد . اصن میفهمه آزادی چیه یا نه؟ لابد میفهمه دیگه

دوس داره بره. بره یه جایی غیر از اینجایی که هس.

نه اینکه اینجا بد باشه ها .اما  تنوع میخواد.یعنی میخواد یه چیزایی باشه و یه چیزایی نه.

نمی دونم شاید داره بیخود بهونه میگیره و زووم میکنه روی یه چیزی که دست آویزش باشه .

نی نی کوچولوی من خسته س. چشاش درد گرف انقد به در نگاه کرد و توی خیالاتش منتظر موند.

حالا هر چیزی. چه کوچیک چه بزرگ.

نی نی کوچولوی نازه درون من دوس داره مثه پرنده ها بپره. مثه ماهی ها شنا کنه ... دوس داره چیزای عجیب و قشنگ و تجربه کنه.

نی نی کوچولوی درون من هنوزم حرف منو باور نکرده که دوستشو از دست داده...!

هر چی میگم عزیز دلم.مامانی .خانومی خوبم اون دیگه نیس. رفته. رفته دنبال زندگی خودش.میگه نه مامی  شحر(سحر) خودش گف ...که...که ...که ه  میاد پیشم ...میِِِِِــــــمونه ه.

مگه نه مامی؟‌ بعد هم غش میکنه از خنده و میره

منم تو دلم میگم خانومی خوبم وقتی که دیگه اون اینجوری شد. اینکارا رو کرد .اون حرفا رو زد. به نظر تو بودن باهاش  درسته؟

حیف که توضیحش واسه تو سخته. میدونم هنوزم که هنوزه  یاد نگرفتی دنیا رو اونجوری که هس ببینی.

هنوز زوده اما نمیدونم تا کی اینجوری میمونی. میدونم که فک میکنی همه خوبن همه مهربونن همه رو راستن...

اما عزیزم اینجوری نیس.آره هستن کسایی که اینجورین.اما هستن کسایی هم که...!‌

اینا رو واسه الانت نمیگم.واسه وقتی که بزرگتر شدی مینویسم کوچولوی مهربونم .واسه وقتی که ممکنه اون دور دورا یه روزی از راه برسه.

نمیخوام ضربه بخوری .نمیخوام.

اما ضربه خوردی. خودتم حسش کردی .ولی انکار میکنی یا به روی خودت نمیاری همون کاری که شاید  کوچولوهای دیگه میکنن

اما عزیز دلم. چشاتو باز کن. نگاه کن...!

 

 

 

دلم مسافرت میخواد. نمیدونم چی میشه. از هیچی خبر ندارم هیچی هم قطعی نیس.

منتظر میمونم با اینکه متنفرم از انتظار لعنتی .

حتی خانوم کوچولوی درونم هم اعصابش خورد میشه و بدقلقی میکنه. اما چاره نیس.

 

 

 

خداوندا این بار را به تو میسپارم و خود آسوده و رها میشوم . به جای من تو بجنگ همانا که تو همیشه پیروزی...!!!

 

 پ.ن:دیدی یه روزایی آدم حس میکنه خیلی جذابه یه روزای هم حس میکنه خیلی بیریخت شده؟

امروز از اون روزا بود که هی من راه رفتم و گفتم چقد زشت شدم...! فک کنم واسه استرس و ...اینا هم باشه که اینجوری میشه

 

 

پ.ن: سحر میخواد دوباره واسه مهر ثبت نام کنه. انصراف نمیده.

روابطمون تیره و تاره. فقط موقعی که کار داره اس ام اس میده . واسه تاریخ ثبت نام و ...این جور چیزا...

 

پ.ن: چن دقیقه پیش حس کردم دلم تنگ شده واسش.

 

روزگار غریبی ست...!!!!

یوهو ددر....!!!!

سلاااااااااااام ز

ها؟ خوبم اوهوم اهه میگم خوبم دیگه نترس بیا جلو

شاید با تیله  http://ghalb-yakhi.persianblog.ir  بریم ددر

منظورم مسافرته امروز صب زنگید منو از خواب بیدار کرد (شب قبلش قرار بود بریم صب سوال کنیم واسه تور و اینا ) من خوابیدم ولی تا ۱۰:۳۰  بیدارم کرد گف پاشو بیا اینجا که بریم رفتیدم با هم رفتیم واسه ماشینش گفتن تا ۲۰ روز دیگه میدن بهش  بعدشم رفتیم این واسه تورها پرسیدیم واااااای من میگم بریم کیش کیف میده بابا میگه نچ حالا گرم هس که هس دیگه

میگه بریم رامسر.حالا قراره خانومه بزنگه به تیله واسه رامسر ها

به مریم هم گفتم ویلا میلا سراغ داری کلیدش و تخدیممون کنن گف نچ حالا امروز پیامک زده همون اس ام اس خودمونو میگم بابا میگه شاید پیدا کنم تا فردا خبرشو میده

وااااااااااااااااااای بریم بریم .

کاش بشه یه جای خوبه خوبه خوب بریم کلی بهمون خوش بگذره .کیف کنیم .یوهوووووو .هیش اتفاخ بدی هم نیفته واسه هیشکی. بی دردسر و ناراحتی و به سلامت هم بریم و برگردیم ترجیحآ هم ۹۹٪ ش کپل خان هم بشه بیاد دعا رو حال کردین؟‌آدم باید اینجوری خواسته ی خودشو از کائنات بخواد

راسی کلاس زبان (آقای جوادی ) فعلآ دیگه تعطیله .چون آقای جوادی میخواد بره مسافرت اروپا اونورا ها؟‌دلم میتنگه واسش واسه بچه ها هم میتنگه. میلاد فریور . کامی کپلی. وحید و ...

یوهووووووووو. حالا بعدآ میام میگم که این جریانه مسافرت رفتنمون  شی شد

 

دعا کنین

 

پیشاپیش مُتُشکریم فعلآ بای بای ز

من آرامش میخوام...!

نی نی غم داره .

دلش تنگه.گرفته .اعصابش خورده

دنبال آزادی میگرده

دنبال آرامش . یه ذره آرامش

یه روزه بی دغدغه و نگرونی و حرص خوردن

چرا همه منو تنها میزارن .چرا هیشکی بهم اهمیت نمیده

چرا؟؟؟؟؟
من مسافرت میخوام .میخوام برم بگردم خوش باشم

من دلم آب میخواد .دریا میخواد . یه جای دنج و امن .

دلم میخواد شبا روی شن های ساحل دراز بکشم و به صدای موج ها گوش بدم

من دلم میخواد داد بزنم .میخوام با صدای بلند گریه کنم از دست این ادمای مزخرف

من خسته ام.

می خوام فرار کنم

هر چقدم که آروم  و بی صدا گریه کنم  بازم آروم نمیشم

میخوام مثه بچه ها هق هق کنم .

من آرامش میخوام

میخوام بدوم فرار کنم برم سمت دریا .

یه دریای آبی و بیکران

من آرامش و میخوام توی دستای دریا حس کنم

چرا ؟

چرا نمیشه؟

چرا کسی نیس که همراهیم کنه ؟

چرا هیشکی نیس که باهام بیاد؟

مگه من دل ندارم؟مگه من آدم نیستم ؟‌

 

 

چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

معرفی نامه...!

سلام ز

چن وقتی هس که چن تا دوست جدید وبلاگی پیدا کردم  که زیاد منو نمیشناسن و راجع به من نمیدونن .

اومدم که یه کم راجع به  خودمو شخصیت هایی که اینجا ازشون میگم  توضیح بدم .

 

اول از همه خودم :‌

من نی نی ام . اینجا هم سرزمین کوشولو و خوشکله خودمه که هرچی دوس داشته باشم و دلم بخواد توش مینویسم واسه دل خودم .

می تونم دو تا شخصیت و با هم داشته باشم .

هم آروم و مهربون و با ادب و دلسوز و اسیب پذیر و بسیار دلرحم

هم شر و شیطون و کله شق و عصبی و  گاهی بداخلاق و نق نقو ...

گاهی وقتا یعنی وقتی بقیه بهمم احتیاج دارن خانوم و خوش اخلاقم و تا جایی که از دستم بر بیاد کمک میکنم و به حرفاشون گوش میکنم و همدردی میکنم

چون توی ذاتمه . و هم اینکه یه اسفند ماهی احساساتی ام . و واسه خاطره همین هم روان شناسی و انتخاب کردم که بتونم به همنوع خودم کمک کنم

 

گاهی وقتا هم اون نی نی کوشولوی ناز و سرتق درونم بدجوری لج میکنه و اکثر وقتا هم بیشتر با خودم لج میکنم و خودمو از چیزایی که دوس دارم محروم میکنم و دور نگه میدارم .

این نی نی درونم خیلی کله شق و زبون نفهم میشه بعضی وقتا . که خدا اون روز و نیاره .

و من گاهی وقتا دائم بین اون نی نی نق نقو و اون نی نی خانوم و فهیم  در رفت و آمدم

 

خیلی وقتا از خیلیا یعنی دوستام ضربه خوردم اما بازم هرکاری از دستم بر بیاد حتی گاهی واسه کسی که دوسشم ندارم به خاطر انسانیت و اون تعریفی که از یه آدم درس درمون دارم توی ذهنم  انجامش میدم

 

گریه کردن خیلی آرومم میکنه .همینطور نوشتن .

اگه هم نشه داد میزنم و یه چیزی و محکم پرت میکنم سمت دیوار.

این حالتا  خیلی خاصه و در صورتی از خودم بروز میدم که خیلی عصبی شم .

یه بار فک کنم راهنمایی بودم که عصبی شدم و مشت زدم توی آینه که آینه افتاد اما خوشبختانه نشکست .

آخریشم پارسال بود که شیشه ی آبمو پرت کردم طرف پنجره . که شکست .

اینا اولین و آخرین تلفات بودن .

اما همیشه سعی میکنم جایی رو انتخاب کنم که خسارتی نداشته باشه .

 

متولد اسفند ۶۶  ام و ۱۹ سالمه .

پارسال روانشناسی دانشگاه ساری قبول شدم و ...**

 

کپل خان یا همون گردال خان پسر دوست مامانمه که مامانامون از بچگی با هم بودن و به طبع منو کپل خان هم از بچگی باهم بزرگ شدیم تقریبآ

و از بچگی هم همدیگه رو دوس داشتیم .اینو سال ها بعدش فهمیدیم یعنی همین چن سال اخیر .

حدود ۲ سالی میشه که رسمآ به همدیگه دوست داشتنمون و اعلام کردیم و...

هنوز زن شناسنامه ایش نشدم اما اگه خدا بخواد ایشالله تا چن وقت دیگه ؟؟؟‌

میشم

گردال خان یه عالمه لقب دیگه هم داره که ممکنه اینجا به اون اسم ازش بگم که حالا بعدآ میام و میگم چیا صداش میکنم .

 

۲۰ سالشه و متولد فروردین ماهه.من آخرین ماه سالم و کپل خان اولین . دانشجوی کامپیوتره همین جا شهر خودمونه  ...

 

 

 

 و **من ساری انتخاب اول قبول شدم  ناناز هم که اونموقع بهترین دوستم بود تنکابن انتخاب سوم   قبول شد .  ولی بالاخره با دوندگی  من و بعدشم تکمیل ظرفیت برگشت ساری

خونه داشتیم ۳ نفری منو ناناز و یکی دیگه از بچه های دوران دبیرستان که آذر ماه اون رفت و منو ناناز موندیم و اون خونه ی مزخرفی که اون هم کلاسی مون انتخاب کرد که اونم خودش یه داستان داره که ...بیخیال

تا اینکه ناناز ترم اول و دوم مشروط شد و تیر ماه یعنی همین چن وقت پیش یه اتفاقی افتاد که هم  خود ناناز (یا همون سحر)   اشتباه کرده بود هم من  رابطه مون از طرف اون تیره تار شد و کم کم خیلی کم شد

ما که هر روز زنگ میزدیم و خونه هم بودیم دیگه خبری نداشتیم از هم  .

البته من حدود یه ماه هی رفتم دنبالش و کلی باهاش حرف زدم اما...

منم دیگه ول کردم .واقعآ خسته شدم .

اینجا هم زیاد ازش نمیگم .حوصله ندارم از پرو بازیای الانشم چیزی بگم ...!

 

 

تیده ا  که خیلی دوسش دارم . جریان دوستی مون هم خیلی با نمکه .من اسمش و مشخصاتشو شنیده بودم و میدونستم یه روز که توی روم بود با اسم کوچیک صداش زدم و همون شد یه دعوای باحال و خنده دار و یه کل کل جالب

کلی فحشای آبدار و از دخمل با ادب به دور تا اینکه بعدش با هم دوس شدیم و ...

این جریان مال حدود ۳-۴ سال پیشه .و از اونموقع با هم دوستیم و مثه ۲ تنفنگدار همه جا باهمیم .

لینک وبلاگشم این گوشه توی لینکا هس.

و .... فعلا همین

 

 

نی نی گرماییه ...!‌ :ی:ی:ی:ی

سلااااااااام ز

خوفین شما؟‌من ای آره

دیروز با گردالی (کپل خان )رفتیم ساری ساعت ۱۱ راه افتادیم ۱ رسیدیم  رفتیم توی دانشگاه ولگردی و الافی ؟ علافی ؟

ساعت ۳ هم کلاس داشتم. رشد و شخصیت کودک .کلاس خیلی جالبیه

گردال خان مجله آورده بود بخونه ولی گوش داد به صحبتای استادمون .

رفتم به استاده گفتم اجازه میدی شوهرم بیاد سر کلاس گف باشه اما دور از هم بشینین که نحرفین  

فهمیده شه جونوریم دور از جونم البته

بعدشم که اومدیم میدون خزر و کلی صبریدیم تا اتوبوس بیاد گردالی بادم میزد میگف تا صدات در نیومده  خنکت کنم که قاطی کنی دیگه هیچی ی ی ی ی

آخه یه اخلاق گندی دارم اونم اینه که اصلآ  طاقت گرما روندارم .

یعنی به هیچ وجه نمیتونم گرمی و تحمل کنم سریع اعصابم خورد میشه و پاچه میگیرم و  وای به حال روزی که گرما اونقدی باشه که عرق هم بکنم دیگه واویلا با ۱۰۰۰۰۰۰۰ من عسل هم نمیشه سراغ من اومد

جون اونیکه باهامه رو میگیرم و به شدت اخموناک میشم

کلآ خونوادتآ منو مامانم و دخمل دایی هامو خاله جونام اینجوری ایم طاقت گرما رو نداریم .

چیزای تندم دوس میداریم .منو یکی از دخمل دایی هامو خاله م یعنی میگم تند تنده خفه کننده س .حتی فلفل قرمز و هم میخوریم  پودرش نه ها خودشو

 در کل شبیه همه اخلاقامون 

به کپل میگم من جای خنک باشما اصن عصبانی ننیشم .هر کاری هم بخوای انجام میدم .حتی واست غذا هم درس میکنم

گردالی میگه تورو باید در جای خنک نگه داشت راستم میگه ها . به نکته ی خوبی اشاره کرد

امروز صب هم به زور و بدبختی و هزار تا خر کردنه خودم از خواب ناز بیدار شدم تا برم تعلیم رانندگی .سر قرار که دوباره روز تعیین کنم

اول بیدار شدم زنگیدم گفتم نمیام بعد دراز کشیدم دوباره یه کم خوابیدمتوی خواب فچریدم نی نی الان همه اونایی که با تو بودن گواهینامه شونو هم میگیرن اونوقت تو هنوز جلسه سومی پاشو خر نشو  

از اونور خوابه میگف نه نه لالایی کن بیخیال

از اینور هی میگفتم ببین اونا دارن جلو میرن تو تنبلی میکنی د پاشو نکبت

ییهو جزمم و عزم کردم و توی یه اقدام ا ن ت ه ا ر ی   از جا پا شدم و زنگیدم گفتم میام

به بابایی هم گفتم اومد منو برد وایساد منو برگردوند خونه  دوباره

بعدشم که اومدم سر وقت وبلاگا

ناهار هم درس کردم به زور مامانم حالش خوب نیس میگم خوب نیس یعنی واقعآ بی حاله رنگ و روش زرده و نمیتونه کار کنه

منم به ضرب و زور و داد انداختمش بیرونو  عدس پلو درستیدم  

واسه مامی جان هم مرغ آب پزیدم  

بعدشم که با گردالی حرفیدم

همینا دیگه

فعلآ دارم دوباره س   گ  اخلاق میشم واسه اینکه در اتاقم بسته س بیرون کولر روشنه هوا ننیاد تو اتاق

میرم تا اون روم بالا نیومده دیگه

شما هم برو دیگه تا نزدم نکشتمت

برووووو

منم رفتیدم م م م م م م م م

نی نی on line ...! :ی :ی

 

سحر خانومی(ناناز سابق ) تقدیم به تو ...!‌

 

هی حالا دیدی میتونم ... تو بری و تنها بمونم

تو بری و تنها بمونم ...تو دیگه برام بی ارزشی ...

می خوام همه اینو بدونن ...

همه لحظه ها مال تو فردا مال تو  دنیا مال تو ...

برو ...برو ...برو دیگه از چشام افتادی دختر

ای کاش روز اولی که دیدم تورو ...

نمی خندیدم و بهت میگفتم بی من برو ...

تو روزای غمت دادی به من هر دفعه تکیه

هی بی مناسبت خریدی هر دفعه هدیه

تو گفتی مجنونی و لیلی من ...

آره دوسم داشتی ولی خیلی کم ...

هی حالا دیدی...!

من تورو فراموشت کردم گهگداری یادم  میای

میخوام پیشم باشی گهگداری بازم

من خدایی بازم تورو بخشیدم

ولی به من بگو یهو کی بود تورو منفی کرد

دیوونت من بودم ٬ میدونم من بودم تورو آدمت کردم

برو آدم بد مست ، فک نکن تو نیستی میشکنه بغض گلوم

نه خانومم نی نی هنوز تخس بدون! ...!

هی حالا دیدی ....!!!!

 

 

قبلآ نوشت :  روز بابایی به همه ی باباهای خوب دنیا مخصوصآ بابایی خودم مبارک .فداش بشم من .خیلیم دوسش میدارم چاکرشم هسم .

روز کپل خان هم مبارک.

اصن روز همه تون مبارک .اهه 

 

واااااای این آهنگه کروات آرمین و رضایا اینا رو دانلود کردم . از اون موقع تاحالا دارم میخندم . هی چرت و پرت میگم با فرید  میخندیم  

کپل خان الان لالا کرده  گفتم من فقط دارم آهنگ دانلود میکنم  کاره دیگه نمیکنم که  

هیییییییییییییییییش صداشو در نیارین  کار بدی که ننیتونم   

دارم با پویا(خواهر زاده ی کپل خان ) و فرید میچتم و آهنگ دانلود میکنم  

پویا هم گیر داده  عکست و بفرست   بهش میگم داییت جفتمون و میکشه میگه بهش نمیگم  

 

این تیده ا ی ما هم ننیاد دلم واسش  انقد شده . اینا دیدی ؟ خو بیا دیگه  تیله

خونه رو دیروز پریروز رفتیم ساری تحویل دادیم  همین...!

واسه کپل خان یه  پیرهن خوشکل خریدم اندازه ش ننیشه  من دیگه نیگا نکردم که خو یه نیگاه سر سری انداختم  اصن این کپل خان که انقد نبود که این شن روزی ییهو اینجوری شد

 حوصله م سر رفته  ننیدونم شیکا کنم  

دوس دارم کپل خان بیاد اینجا یه کم از سر و کولش بالا برم اذیتش کنم لپاش و بکنم  فشار فشورش بدم جیغش در بیاد این دلم خنک شه  دلمم ننیاد دق و دلیمو  سر جیجک خالی کنم  یه کم فشار فشورش بدم  کوشولوهه یه شیزیش میشه. اما کپل خان آخاهه (آقاهه ) بزرگه هیشیش ننیشه  

آخییییییییییییییییییی   فچ کن بیاد من یه کم لپاشو بکنم گاز گازیش کنم.  تارای ریش کوشولوشو  دونه دونه بکنم  (lol)  وااااااااااااای شه کیفی میده هی غر بزنه بگه  دردم میاد

  هر کی هم بهم گف وحشی خودشه  دوس دارم اصن

من اینجا نشستم همراه وبلاگ نویسی هزار تا کاره دیگه هم میکنم .فرید هی آهنگای انتخابی واسم میفرسته دانلود کنم . پویا هی میره میاد .این مازی هم معلوم نیس کجا هس که هنوز not at my desk e

کپل خان خسمبه هم که هنوز لالاییده  

گیلاسی هم که up نکرده هنوز  

 

یکی بیاد کمک من حوصله م سریده خو  

 

 

 

 

خوب حالا میتونی بری دیگه ...

خوب برو دیگه شیه اینجا لنگر انداختی کاسه کوزه تو  جمع کن داداچ من  

 

د برو دیگه .