غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

بدون عنوان ...!

میخوام تک تک این روزایی که با این وضعیت گذروندم و ثبت کنم

تا بعدها یادم نره چقد حرص خوردم چقد زجر کشیدم چقدر حرف شنیدم چقدر غصه خوردم واسه چیزای به ظاهر ساده

واسه ندونم کاری هات ٬واسه ندونم کاری هام ٬واسه رفتارهاشون٬ برخورداشون ٬بدبینی هاشون٬

میخوام یادم بمونه سکوت کردنامو و از درون آتیش گرفتنامو

واسه چیزی که به سادگی میشد حل شه و بهش رسید ولی تو لقمه رو ۲ دور  دوره سر میپیچونی و میزاری توی دهن

واسه چیزایی که میشد این همه نق پشت سرش نباشه ولی هست

واسه اشتباهام.واسه اعتمادای بیخودم.واسه بیشعوری های بقیه .

میخوام یادم بمونه که بعد از گذشت ۲۰ روز هنوز نمره ی تخ م ی  تخ یلی رشد نیومده و من باید هر روز برم توی سایت و ببینم که نوشته وارد نشده

واسه بی مسئولیتی های یه عده گاگول بیشعور که اسم و منسب استادی رو به لجن کشیدن

واسه همه چی

واسه اینکه انگار همه چی دست به دست هم داده

واسه اون توهم هایی  که میاد سراغم و من احساس میکنم همه باهام لج ان.همه میخوان شکستم بدن همه میخوان اذیتم کنن

از این حالتم متنفرم بدم میاد

بعضی وقتا میگم برم دکتر ولی وقتی خوب فک میکنم میبینم با توجه به کتابایی که خوندم و اون ۳-۴ تا استادی که درس درمون اومدن مطلبی و توضیح دادن میتونم خودم بشینم و ریشه ی مشکلات و تا یه جاهایی پیدا کنم و راه حل بدم.

ولی این قضیه ی ترسم از تاریکی و باید یکی که واردتره و حالیشه بیاد و درمون کنه

اعصابم خورده.حوصله ندارم به راه حل ها فک کنم.میدونم وقتی بیفتم توی مود ناراحتی و حرص سختمه از اون مود در بیام اما به راحتی از خوشحالی به ناراحتی تغییر حالت میدم

نمیدونم نمیدونم نمیدونم

خوشم نمیاد بشینم و مشکلات و دسته بندی کنم و هزاران راه ممکن و برای حلشون روبروشون بنویسم و تایم گذاری کنم و به خودم روحیه بدم

البته امکانش هس چن ساعت دیگه که رفتم حموم و موهای چرب و چیلی مو که ۲ روزم از شستنشون نگذشته شستم و خیلام راحت شد نشستم و شروع کردم نوشتن مشکلا و مشغولیتهام و راه حلاشون

نمیدونم

نمیدونم

نمیدونم

من توی یک سوم زندگیم  شایدم بیشتر و کمتر از برخوردای مزخرف مخاطبای نزدیکم فرار کردم

طوری منو شرطی کردن و رفتار کردن که دوس دارم فرار کنم و مشکلمو و یا مسئله مو طرح نکنم

ترجیح دادم حرفی نزنم تا اینکه بگم و بعدش یه دنیا چرت و پرت بشنوم

بدم میاد از اینکه با یکی دارم حرف میزنم بدون اینکه خودم بخوام واسم نسخه بپیچه و راه حل بده .

دلم میخواد خفه ش کنم.

بدم میاد یکی راه بره و فحش بده

بدم میاد از دوستای بد دهنم. باعث میشن منم مثه خودشون بد دهن شم و مقابله به مثل کنم باهاشون تا فحش هاشون رو بتونم تحمل کنم.یکی بگن یکی جواب میدم تا رو دلم نمونه

از آدمایی خوشم میاد که مودب هستن .از فحش و طعنه و چرت و پرت توی حرفاشون کمتر یا اصلآ استفاده نمیکنن

فقط چن نفر هستن که اینجورین و دور و بر من هستن ولی بقیه ی دوستام اکثرا بد دهن و بیشعور و بی ملاحظه ان و...!

خوشم نمیاد باهاشون کل کل کنم و اکثرا هم سکوت میکنم تا خفه خون بگیرن و بیخیال قضیه شن و خسته شن.

بدم میاد واسه خودشون بدون خواستن من نظر بدن و نسخه بپیچن

بدم میاد توی کارام دخالت کنن و وارد محدوده ی شخصی و خصوصیم بشن

بدم میاد با بد دهنی هاشون منو از خودشون منزجر کنن

بدم میاد وقتی یه حرفی و یه کاری که میدونن بدم میاد رو انجام بدن که مثلا شوخی کرده باشن یا یه کم بخندن یا یا یا یا

بدم میاد از اینکه بخوان با داد باهام حرف بزنن

دلم میخوان طرفم (مخاطبم) آروم و مودبانه باهام حرف بزنه تا من عصبی نشم و سر لج نیفتم به خاطر برخورد مزخرفش.

بدم میاد یکی راه بره و ایراد بگیره ازم.

بدم میاد یکی خودشو از بقیه سرتر بدونه و بقیه رو به پشمش هم حساب نمیکنه حتی کلامی حتی شده به شوخی

بدم میاد یکی به وسایل شخصی من ور بره .بدم میاد وقتی میگم این کار و نکن به شوخی بگیره و منم مجبور شم سکوت کنم به خاطر دوستی به خاطر خراب نشدن رابطه ها به خاطر هزاران چیز بی ارزش و با ارزش دیگه

بفهمین بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

منم آدمم.

یعنی همه چی و باید بیام و بگم؟ یعنی خودتون نمیفهمین؟ یعنی من راجع به کوچیکترین برخوردا هم باید توضیح بدم؟

بابا جووووووووووون من اعصاب ندارم به خدا خیلیه که تحملتون میکنم و ول نمیکنم برم

توروخدا کنایه نزنین.

تو رو خدا عذابم ندین

توروخدا منو دیوونه و غیر طبیعی و خودتونو فرشته و عقل کن ندونین.بابا اگه هستی واسه خودتی به من چیکار داری

تورو خدا بی ادب نباشین.تورو خدا منو وادار نکنین مثه خودتون شم تا بتونم تحملتون کنم .توروخدا تو رو خداااااااااااااااا بد دهن نباشین

خواااااااااااااااااااهش میکنم منو با داد صدا نکنین

خواهش میکنم منو تهدید نکنین که بدتر میکنم.

خواهش میکنم باهام بد حرف نزنین و منو تحریک نکنین چون حساسم و قاطی میکنم

بابااااااااااااااااااااااااا اصلا من بد من غیر طبیعی من دیوونه .ولی من که دارم راه برخورد با خودمو میگم

من که دارم میگم رگ خواب من اینه که باهام آروم و مودب حرف بزنین تا نرم شم نه اینکه با خشم و غضب و طلبکاری که قاطی کنم و تحریک شم واسه عصبی شدن

خوب بفهمین دیگه بفهمییییییییییییییییییییییییییییییییییین

 

اه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شاید اومدم و از خواسته هام گفتم.اینا که همشون شدن چیزایی که بدم میاد

شاید اومدم و نوشتم که چه چیزایی رو دوس دارم .واسه دل خودم

حوصله م سر رفته

الان دلم یه عالمه فیلم باحال خواست که نیگا کنم و بخندم یا با شوق و ذوق و لبخند نیگا کنم

یه عالمه فیلم از این سبکای بیخیالی و خنده و شوخی و پر از خوشی که جدیدا نیگا میکنم

فعلا حوصله ی فیلمای جدی و ندارم

امید استانداریه .قراره بره شرکت امیر منم اون نامه ای که واسه ضامن بود و دایی جونم پرش کرد و امروز صب آورد دم در خونه رو با آژانس واسش بفرستم تا بره دنبال بقیه ی کاراش.

امید امروز جلسه داره استانداری .

امروز بعد از ظهر قراره اگه کارا درست پیش رفت و باهاش موافقت شد بریم پیش یارو واسه لپ تاپ

دیروز خونه رو قولنامه کردیم با مملی و تیله و باباش رفته بودیم

خانومه صابخونه که به نظر خانوم خوبی میومد.

خدا رو شکر.

بهش اعتماد کردم و کارا رو سپردم بهش و یقین پیدا کردم که پیدا میشه و جور میشه ٬ شد.

 

 


 

دیگه اون روی من بالا اومده.

هر چی بهش میگم بابا جون وقتی یک کاری و میخوای انجام بدی٬ از قبل تموم جوانبش و بررسی کن همه ی کارایی که باید انجام بشه رو پرس و جو کن انقد تیکه تیکه نیا نگو که اینو میخواد اونو میخواد ٬بازم کار خودشو میکنه.اصن انگار نه انگار.

همین ۲-۳ روز پیش سرش دعوا شد.

یعنی تو انقد....؟؟؟

باباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا من که گفتم باهاش رو در بایستی دارم من که گفتم نمیتونم هی بهش امر و نهی کنم

من که گفتم روم نمیشه .

خوب خبر مرگ من بیاد همه رو یه دفعه  بهم بگو دیگه

این یعنی چی؟

من نمیتونم همچین آدمی و تحمل کنم خوب

اه

حالم بهم میخوره که اینجوری یکی با ندونم کاری هاش برنامه مو بهم بریزه

اه

معلومه که بچه ای .

با اون حرفای دیشبت و اعتماد بی حدی که میکنی به داشته هات

یعنی چی اون حرفا

 کسی که یکی و دوس داره تا همیشه میمونه پیشش و خسته نمیشه و ول نمیکنه و ...!!!!؟؟؟؟؟؟؟

ما آدمیم

من آدمم

 اون روی منو بالا میارین.

اعصاب منو بهم میریزین

اه

اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

لعنت به من که بهتون اعتماد میکنم

لعنت به من که یک کاری و ازتون میخوام و شما اینجوری واسم انجامش میدین و حال منو بهم میزنین

لعنت به من که به تو میسپرم

لعنت به من

لعنت ...!!!

 

 

 

وقتی یه چیزی و میخوام همین الان فراهمش کن نه فردا...!!!

دیگه اینجا شده یه جایی که من بیام غر غر هامو بنویسم

جایی که انرژی منفی هامو تخلیه کنم

باز الان یه غرغر جدید دارم

 باباااااااااااااااااا اعصابم خورده خوب.

به دایی م گفتم دایی جون بگیر این برگه ی بی صاحاب و ببر تاییدیه بگیر ضامنم شو گف باشه.

حالا نرفته برگه رو نبرده

اعصابم خورد شده اه

من نوت بوکم و میخوام

همه تون بیشعورین که نمیفهمین من میخوام و همین الان هم میخوام.

برین گم شین

گاوای بیشعور احمق خر....!

 

(شاید حذف شه شایدم نه ...)

(خونه رو قولنامه کردیم )

(تف تف تف تف تف تف به این روزگار...یه بار کار ما حالا گیر شد...میبینی ترو خدا ...)

 

هی ...

ااااااااااااااااااااااااااه ه ه ه ه ه ه ه ه  

حالم بهم خورد دیگه ه ه ه ه ه ه

همین الان خبر مرگ ۳تا دختر ۲۰ -۲۱ ساله رو شنیدم.یک پسر ۲۳-۴ ساله هم توی آی سی یو.

واااااااااااای.چه خبره.یعنی چی؟

من دیگه ندیده بودم و نشنیده بودم که به این سن این اتفاقا بیفته .

پپپپپپپپپپپپووووووووووووووووووووووف.

تا حالا به این قضیه دقت نکرده بودم که ممکنه منم با این سنم سکته کنم یا برم آی سی یو.سی سی یو. یا سینه قبرستون.

یعنی چی؟میاری اینجا .کلی زحمتمون و میکشن.بزرگ میشیم.روزای سخت و میگذرونیم.منتظر میمونیم .

بعد که تازه داره همه چی از دور روی خوب نشون میده یه دفعه میگیری و میبری.

چه خبره؟

هی گادمیخوام زندگی کنما

هی گاد میخوایم با امید روزای قشنگی و بسازیم

هییییییییی مامان بابام گناه دارن.نمیخوام داغ من له تر از اینی که هستن بکندشون.

هی گاد اینا کلی زحمت منو کشیدن میخوان ثمره شو ببینن.

هی گاد میخوام با خوشبختی م خوشحالشون کنم.

هی گاد منو امید ٬ مامان و بابام٬ باباش و مامانش کلی آرزو داریما

هی گاد مواظب امید باشا.من طاقت نبودنشو ندارما.دلت واسمون تنگ شد اول به من ویزا بده بعد بقیه .

اوکی؟خودت که میدونی دیگه.

اوکی ی ی  ی ی ی ی ی ی؟

 

گاد لاو یو...! تیک کر آف می !

 

تعارض..اجتناب...گرایش

 ۱۶/۱۱/۸۶  سه شنبه

 

امروز از اون روزاییه که بدجوری اعصابم شیشه ای شده و دل نازک شدم.

خودمم میدونم چرا...!

اعصابم خورده هی میشینیم واسه خودم حساب میکنم چرتکه میندازم که اگه فردا ال بشه بل بشه چیکا کنم

اصن امروز برم؟نرم؟

اعصابم خووووووووووورده ه ه ه ه ه ه ه ه

چون کاری و که دوست ندارم باید انجام بدم

اه .گندت بزنن.خاک توی اون سرشون کنم.الهی بمیرن همهههههههه شووووووووووووووووووووون

فردا ساعت ۹ صب امتحان فیزیو دارم.

پس فردا صب هم متون زبان تخصصی.

اه من که اینهمه زبان دوست داشتم حالا حالم ازش بهم میخوره لعنتی آشغال

خیلی سخته .یه چیزایی داره توش که من فارسیش و به زرو میفهمم چه برسه انگلیسی ش و اه

واسه فیزیو مشکلی ندارم .البته واسه رشد هم مشکلی نداشتم و گند زدم هنوزم نمره ی مزخرفش نیومده لعنتی.خدا سر این یکی رحم کنه .ایش

 

مجبورم برم خونه ساری خونه سحر اینا.اه بدم میاد از اونجا

آخه یه اتاقه یا یه آشپزخونه دسشویی حمومشم کنار راهروی  ورودی.بعد حالا ما همه با هم توی یه اتاقیم که کمتر از ۱۲ متره.همه چسبیدیم به هم.نمیتونیم نفس بکشیم.بنده هم حق هیچ گونه حرف زدنی رو با موبایلم ندارم.چونکه ممکنه مامان جونه سحر خانوم شک کنه که دارم با کی حرف میزنم.اه

اس ام اس هم نمیتونم زیاد بدم.اصن کلا اونجا زندگیت تعطیله

اونوقت مجبورم ۲ شب هم اونجا بمونم چونکه ۴شنبه و ۵شنبه پشت سر همه .

اه.

یکی نیس بگه داری میری خونه مردم غر هم میزنی بچه پررو

حالا نمیدونم برم خونه خودم تو ساری که البته یکی دیگه رو جای خودم آوردم ولی هنوز پول پیش رو پس نگرفتم وسایلمم اونجاس هنوز .

اه گنننننننننننننننننننننند بزننتون.لعنتی ها .

 

دلم واااااااااااااااااسه امیییییییییییییییید تنگ میشه خوووووووب

مشکل من همینهههههههه.

نمیتونم تحمل کنم دوری و ...

همینکه توی شهری باشم که اونم هست.بدونم فاصله مون اندازه ی یک ربع نه ۲ ساعت آرامش بخش تره تا اینکه بخوام فک کنم اونقد ازش دورم.

شیییییت

امید جونم عصبانی ببخشید .خودت میدونی بهونه گرفتنام واسه دلتنگیمه.

آخه ببین وقتی حس میکنم موقعیتم مورد تهدید قرار گرفته و ممکنه ازت دور بشم اعصابم بهم میریزه و قاطی میکنم.ناخودآگاه شده انگار.هرچیزی که باعث بشه از هم دور بشیم چه فاصله ی فیزیکی چه احساسی باعث میشه داغ کنم و بیقرار بشم.

حاضرم هرکاری بکنم تا کنارت باشم و دور نشم.

مثه یه معتاد شدم که وقتی کم میاره خودش و به در و دیوار میکوبه به هر دری میزنه تا آروم بگیره

اگه جایی بودم که خونه ی خودم بود یعنی با تیله بودم خونه ی خودمون  تلفن هم داشت کسی هم همرام بود (همون تیله) که نمیزاشت با شر بازیاش به غم و غصه و دوریت فک کنم  و میتونستم آزادانه هر وقت که دلم خواست باهات حرف بزنم و مشکلی در این زمینه لا اقل نداشتم آرومتر بودم

شاید فردا صب با سمندهای ترمینال رفتم و دل و زدم به دریا و به روی خودم نیاوردم که ممکنه دیر برسم واسه امتحان

شاید با سواری های شخصی سر ترمینال که جی پی اس  لعنتی رو ندارن رفتم.البته اگه ماشین پر بشه و دچار مشکل نشم.

شاید شاید شاید شاید

 

ولی هر کاری میکنم که  یه لحظه هم  که شده بیشتر کنارت باشم جوجه جونم

دوست دارم جوجه طلاییه تپلیم

 

شروع یه روز قشنگ برفی با وجود تو محشره عزیزم...!

عزیز دلم.ادم برفیه تپل مپلی قلمبه ی من خیلی دوست دارم
فدات بشم که انقد خسته بودی و صدات در نمیومد از شدت خواب و کوفتگی
فدات بشم که الان انقد آروم و خوشکل مثه فرشته ها لالا کردی
کاش پیشت بودم تا دستای تپلیت و توی دستام محکم نگه میداشتم و میبوسیدمشون
فدات بشم که صب ساعت 6:30 از خواب بیدار شدی و تا 10 شب یکسره سر پا بودی و هی این ور اون ور رفتی و زحمت کشیدی و سر کار بودی
عزیزم ممنونم که صب بهم زنگ زدی و گفتی که میای دنبالم تا همراهم باشی و مواظبم باشی و توی این برف سنگین و هوای سرد و وحشتناک تا ترمینال باهام اومدی و تا وقتی سوار اتوبوس نشده بودم نرفتی
عزیزم ممنونم که صب با صدای قشنگت منو بیدار کردی
عزیزم ممنونم که اومدی خونمون دنبالم ممنونم که اومدی و با هم توی اون همه برف راه رفتیم و کلی ذوق کردیم
چه لذت قشنگی داره تو رو بوسیدن توی یه صبح برفی
مرسی که دستای قوی و نازنینت و دور کمرم حلقه کرده بودی و انقد خوشکل نگام میکردی که دلم میخواست همونجا وسط خیابون بغلت کنم و سرم و بزارم روی س ی ن ت
عزیزم خسته نباشی
عزیزم خیلی دوست دارم
امیدم تو بهترین منی


واسه من کسی نمیشه مثه تو ... نمیشه بیاد دوباره مثه تو
بیا پیش من نترس از عاشقی ...دل من کسی نداره مثه تو
دنیامو بهم میریزی با چشات ...نفسم میگیره میمیرم برات
کسی بیشتر از من عاشق تو نیست ...تو بخوای ماهو میارم زیر پات


(این قالبم نمیدونم چرا تاریخ نمیزنه .دیشب امید داشت پستام و میخوند گف کی نوشتی این تاریخ نداره که ...!تازه یادم اومد این قالبه تاریخ نمیزنه...)
00:23 1386/11/15

راستی امید
لیز خوردن بهونه ست تا دست کسی و که دوسش داری محکم تر فشار بدی ....! دستام و محکم نگه دار و مواظبم باش که لیز نخورم جوجه:ی :ی :ی :ی :ی :*:*:*:*
شب برفیت بخیر عزیز دلم :*:*:*:*:*:*::*:*:*:*:*:*

در وصف نی نی جونم ...!

پووووف
چه برفی میاددددد.ساعت 4:30 اونموقع ها بود داشتم با امید حرف میزدم که گف بیرونو نگاه کن ببین چه برفی میاد.دونه هاش هر کدوم اندازه ی گردو بود .انقد قلمبه بودن که چشام گرد شدن.خیلی خوشکل بودن دوس داشتم برم بگیرمشون توی دستام و هی نیگاشون کنم .

کلی کیف کردیم با هم.همراهش باد هم میزد و برفا رو کجکی به سمت چپ هدایت میکرد بعد یه کم میگذشت هی کم و زیاد میشد جهتشو عوض میکرد.وا میستاد باز دوباره شروع میکردن باریدن.خیلی با نمک شده بود.


این ویلی خان هم روی پاهاش بلند شده بود( مثه یه آدم که قد بلندی میکنه یه جایی رو دید بزنه اونم همینجوری روی پاهاش وایساده بود) سرک میکشید از پنجره بیرون رو با تعجب و یه حالت با نمک نیگاه میکرد

بد دلم هوای مگنوم های دایتی رو کرده صب تا حالا .دیشب رفته بودیم با تیله بیرون یه دونه خریدم آوردم خونه خوردم.باز الان هوسم کرده و از صب کسلم و توی لکم.
تازه شکلات تلخ هم میخوام.کاکائوو هم میخوام .هات چاکلت هم میخوام.میخوووووامممم
کاش انقد سرد نبود میرفتم بیرون و در خدمت شیکم نانازم بودم.تازه یه یه ساعتی هم هوس پیتزا فیورنتینای باباطاهر و مکزیکی های ولنجک و داشتم ولی بیخیال شدم.
تازه کارت شبکه و ای دی اس ال و امتحان بی امتحان هم میخوام.
خوب هوا سرده برفیه جاده ها هم ناجور من چطوری فردا برم ساری خراب شده واسه امتحان مزخرف اندیشه یک اه.
تازه زبان تخصصی رو هم نخوندم و سخته.
ریاضی تخ م ا تی ک هم که دیگه هیچی.

در ضمن همچٍٍُنان منتظره نمره ی درس رشدم که معلوم نی این استاده تصحیح نکرده یا این گاوا توی سایت نزاشتن.اییییییییییییییییییش



دلم میخواد یه ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییش بلند بگم و بعدش برم ایشششششششششششششششششششششششششششششششش


اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه


پی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی فففففففففففففففففف


خودم میدونم واسه چی اینا رو گفتم و به کیا گفتم .ایش.



تازشم میخوام واسه دل خودم و اصن خودم بنویسم.

بیا جیگر اینا تقدیم به توی نی نی جون خوشکله نانازه لوس و ننره کاکائویی جیگر منی عسل خانومی(با نینی درونمم که انقد ناز داره و هی دلش چیزای رنگ و وارنگ میخواد و من الان شرمنده ش شدم چون واسه خاطره خودش که سرما نخوره و سر نخوره نتونستم برم بیرون و به خواسته ش برسونمش.ایشالله فردا یا پس فردا باشه گلم؟)


1-من نباشم کی تو رویا موهات و ناز میکنه
2-کی با بالهای شکسته با تو پرواز می کنه
3-راست بگو من که نباشم اخمای پیشونیت و
4-کی میاد دونه دونه با حوصله باز بکنه
5-من نباشم کی میاد ناز نگات و میخره
6-کی میاد دنبال تو تو رو تا خورشید ببره
7-کی میگه حقا همیشه با توئه
8-واسه خاطره تو کی میره پشت پنجره ؟
9-من اگه نباشم کی واسه همیشه تورو میپرسته
10-کی برات میمیره کی نمیشه خسته؟
11-کی تو رو میزاره روی دوتا چشماش
12-کی اگه نباشی میگیره نفسهاش




1= من اینهمه موهات و ناز میکنم .اهه یادت رفته؟ کی موهات و ناز میکنه وقتی خوابت نمیبره و داری کم کم بهونه میگیری و میری سراغ گوشی که تک بندازی به ملت بیگناه
2=آره دیگه اینهمه خسته ام ولی باز به خاطر توی ِ ددری میرم بیرون یا وقتی دلت واسه کپل خان تنگ شده هر جا و هر جوری باشه خودمو میرسونم بهش تا ببینیش یا ....
3=خداییش وقتی غصه داری کی میشینه هی باهات سر و کله بزنه هی باهات حرف بزنه هی واست قضیه ها رو راست و ریس کنه هی بگه بیخیال و درُس میشه و ...!؟

4=خدایشش وقتی میشینی جلوی آینه هی بهم میخندی کی نازت و میکشه و قربون صدقه ت میره؟میگه وای نانازی قربونت برم چه سری چه چشی عجب پایی؟

5=خداییش دیگه کی توی هوای یخبندون یا یه جمعه ی تاریک و سرد حوصله داره زنگ بزنه شیرینی فروشی و بپرسه نارنجک دارین امروز؟ و وقتی بگن آره مثه من پاشه بره واسه شیکمه شیکموی توشولوت یک کیلو نارنجک بخره و بعد یواشکی توی کوچه از توی جعبه ش دربیاره بده بهت که دلت آب نشه تا خونه ؟

6=خداییش دیگه شده دعوات کنم؟حالا نه ه ه ه ه ه ه .میدونم بعضی وقتا دعوات کردم ولی بیشتره وقتا حق میدم بهت و میگم باشه عزیزم .در خدمت گذاری ؟گزاری؟ آماده ام قربان

7= آره دیگه واسه فضولی های توی وروجک میرم پشت پنجره ببینم چه خبره تا تو کیف کنی
8.9.10.11.12= من ایییییییییییییین همه ه ه ه ه ه ه ه دوسسسسسسسسسسسست دارررررررررررررم تو هم منو میدوستی؟
نینی درون =آلللللللللللللللللله دوسیت دالم نینی بلون (برون)



هی کپل خان وقتی نینی از غم ِ شیکم ناراحنه انقد گیر نده که بگو چی شده و قاطی نکن که نینی میاد لهت میکنه هااااااااااااااااااااااااااااا .اَه.

اینم واسه تپلی =
ناز و لبخند صدات هارمونی ِ
نفست هزار و یک سمفونی ِ
اون ستاره هایی که کوچیکترن
همش از خدا میپرسن اون کیه
اون کیه ،کیه موهای رنگ شبش ابریشم
اون کیه، چرا همه دیوونه شن یه عالمه
اون کیه، هر چی براش گریه کنی بازم کمه
اون کیه ،چرا همه دیوونه شن یه عالمه
از تو بهتر مگه میشه پیدا
عشقت تو قصه مگه میشه جا ؟
خوب میدونم اهل آسمونی
اگه بری زمین میشه تنها



خدایا بدوووووووووو.....!!!!:ی :ی

یه جای های کلاس و خوشکل و تر و تمیز و ...ایناش بخوره تو سرم.
دوس داشتم الان ساری با یکی خونه داشتم تا لنقد مجبور نشم هی برم و بیام. و توی راه وقتم تلف شه.میشد به جای اینکه 2 ساعت توی راه باشم برم بخوابم بعد از بیدار شدن یه لیوان چایی بخورم و کتابامو بیارم و شروع کنم آروم آروم خوندن.
از درس خوندن بدم نمیاد.عاشق رشته مم.اما اگه تحت فشار باشم عصبی میشم.دوس دارم با ارامش مطالب و بفهمم .دوس دارم بفمم نه اینکه حفظ کنم واسه امتحان.اینجور موقع ها همش به خودم میگم درست بخون اگه بخوای حفظ کنی که فردا هر جا میری باید کتابات و هم با خودت ببری بدبخت .

دیروز امتحان رشد 2 داشتم.خوب خونده بودما .2-3 دوری هم دوره کرده بودم به روش خودم.ولی نمیدونم چرا اینجوری شد.از اول ترم خیالم از بابت روان رشد و روان تربیتی راحت بود چون هم سر کلاس خوب میفهمیم هم اینکه قبل و بعدش میخوندم.اما همینا رو بیشتر گند زدم.امتحانش خیلی سخت بود. یه تستایی که وس داشتی موهات و دونه دونه بکنی از بس شبیه هم بود.اون 9 تا تشریحی هم که اصن قرار نبود در کار باشه و ...من گند زدم.
اکثرا گند زدن ولی من وضعم حس میکنم بدتره.نمیدونم...!
بعد از امتحان کلی با نجمه و نسیبه رفتیم سراغ استاد و حرف زدیم و التماس کردیم .هی میخندید و میگف گند زدین.به من میگف ولی تو میفتی .چون رفتی بینی ت و عمل کنی.ای خدا ...!!!نکنه جدی گفته باشه یا وقتی داره ورقه مو تصحیح میکنه با خوندن چرت و پرتام دماغم یادش بیاد و ...!!!
نه نه نه نه نه من میدونم من این درس و با یه نمره ی عالی پاس میکنم همین ترم.من اطمینان دارم.
اه این جیک توی قفسه و داره تموم ورقه های منو پاره میکنه عوضی اعصابم و بهم ریخته میرم درش بیارم.اه

حالا الان ذهنم خیلی درگیره همش دلواپسم و دلشوره دارم.میترسم.
خدا کنه زودتر نمره ها رو توی سایت بزنن .دیروز بود امتحانمون خدا کنه نهایتش تا جمعه بزارن نمره ها رو.یا لااقل شنبه ای خدااااا....!!!!
این یکی درسم خیلیییییییییییی مهمههههههههه آخههههههههه...!!!!
امیدوارم بیام دوباره همینجا با خوشحالی بگم که قبول شددددم پاسسسسس کردمممممممممممممممممم.یوهوووووووووو چه حالیییییییییییی مییییییییییییدهههههههههههههه مگه نه؟:ی:ی:ی:ی



امید از صب استانداری بود .الانم فک کنم رفته یه شهر دیگه فک کنم اینچه برون
دلم واسش تنگیدههههههههههههههههه بود دیششششششششششششب.صداش و که میشنیدم بغض میکردم. قلمبه با بغض میگف دلم واست یه ذره شده بعد من بیشتر بغض میکردم.
میگف بعضی وقتا تصور میکنم کنارمی توی بغلمی آروم آروم نازت میکنم و باهات حرف میزنم.
گفتم آره جوجه منم خیلی وقتا باهات حرف میزنم دستای خودمو به جای دستای تو ناز میکنم .

فداااااااااااااااااااااااای تو بشم من الهی عزیزه دللللللللم .الهی نینی قربونت بره .فدای اون دستای تپلی و نازت بشم گل خوشکلم. قربونت برم من که انقد آروم و مهربونی جیگرم.
به قول خودت که میگی " من دلم روشنه تا چن ماهه دیگه وقتی اون دوتا رفتن نوبت ما میشه و ما کناره همیم " آره عزیزم منم واسم مسلمه که اینجوری میشه عزیزم.
همه چیز به من و تو بستگی داره و خواسته هامون و اعتقاداتمون.هر چی بخوایم همون میشه گلم



من کم حوصله نیستم .برخلاف اخلاقی که دارم بزار یه پرانتز باز کنم (من یکی یه دونه ام .لوسم و واسه خاطر همین یکی یه دونه بودنم به تموم خواسته های ریز و درشتم دیر یا زود رسیدم. ) در مورد این قضیه خیلی صبوری کردم . خدا و امید جفتشون شاهدن که چه روزایی رو پشت سر گذاشتیم و چه شرایطی رو تحمل کردیم.

خوب سختی زیاد داشت این راه <.... ( فعلآ کات تا بقیه ش که پایین تره ) (واااااااااااای وقتی این جمله رو نوشتم تا بقیه ی قضیه رو واسه مینا جون تعریف کنم یه لحظه حس کردم تابستونه و من در این موقعیتم .....> هوا خنکه .من تاپ و شلوارک پامه .چسب بینیم و باز کردم و دارم سعی میکنم سرم و یه کم بالاتر بگیرم منتظرم ماکارونی مامان آماده شه برم سراغش.امید از سر کار زنگ زده و باهاش حرف زدم (زنگ هم زدا ) بعد حالا اینجا نشستم دارم آپ میکنم راجع به این 3 سالی که منو امید با هم دوست بودیم و تموم شده و حالا نامزد شدیم و من دارم راجع به احساس اون زمان و احساسی که در حال حاضر دارم(نامزدی) حرف میزنم و مثه همیشه واسه خودم نتیجه گیری میکنم و خوشحالم و دیگه نمیدونم چیا بنویسم و زل زدم به چراغ چشمک زدن مودم (مودمی که قراره تا 1 ماهه دیگه اینجا مشغول به کار شده باشه :ی )

وااااای چه باحال.یادمه نزدیک یکی دو هفته قبل از عملم .یه شب خوابیده بودم نصفه شب میخواستم غلت بزنم که یهو فک کردم بینی مو عمل کردم تو دلم گفتم هویییی بچه مواظب مماخ باش و سرم و صاف گذاشتم روی بالش.بعد که یه کم هوشیارتر شدم تازه یادم اومدم من هنوز عمل نکردم که.کلی به خودم و اون حالت حق به جانب و شاکیم خندیدم فردا صبش.


خیلی جالبه واسم بعضی حسا زودتر از موقعش میاد سراغم تا منو آماده کنه :ی :ی :ی :ی به قول ساناز دوستم که میگه خواهر جاااااااااان تووووووووووو خرررررررررر شانسیییی قبول کن :ی :ی :ی :ی :ی
و من با کمال میل قبول میکنم.که تموم اتفاقات زندگیم به جا و در بهترین حالت اتفاق میفته.میسی :ی :ی :ی :ی گاد


آهاااا راستی داشتم واسه مینا جون مینوشتم . من بی حوصله نیستم بر عکس اکثرا میخندم یعنی هم سعی میکنم بخندم هم اینکه واقعا میخندم.
و زیاد حساس نمیشم.
ولی گاهی وقتا دیگه از حد و توان من خارجه صبر کردن.بعضی وقتا یه چیزایی میبینیم که لجمون در میاد و عرصه رو به ما تنگ میکنه

و اینکه امید واقعا بزرگ شده و میشه بهش تکیه کرد.ما فک میکنیم اونقدر بزرگ شدیم که بتونیم واسه زندگی مون تصمیم های درست و عاقلانه ای بگیریم.من که از بچگی تصمیمای مهم و خودم میگرفتم .یعنی بهم این استقلال و میدادن و تصمیم غلطی هم نگرفتم تا حالا و ساپورت شدم .
امید هم همینطور .منتهی چون بچه ی آخره خواهر برادراش یه کمی دخالت میکردن کمکمش میکردن که الان دیگه خیلی خیلی کم شده و امید شده مشاور اونا در بیشتر زمینه ها .به خاطر اطلاعات بالا و به روزی که داره.
من مرد شدن و توی این نمیبینم که بخوای به همسرت تکیه کنی ...!!!
من امید و امید میبینم.نه دستگاه چاپ اسکناس نه کارمندی که زیر دستمه و باید کارشو درست انجام بده.نه مردی که همه ی تصمیمای مهم زندگی و خودش به تنهایی بگیره و نزاره آب تو دل من تکون بخوره نه ....


من امید و اینجوری میبینم.امید یعنی من و من یعنی امید. ما دو تا یکی ایم با ظاهر متفاوت و ظاهرا اطلاعات و دانش متفاوت و مشابه .
ما یه قلب داریم و یه زبون و دو تا گوش .
ما میخوایم با هم به هم کمک کنیم. توی رابطه مون کسی جور اون یکی دیگه رو نمیکشه.توی رابطمون هر چی هس دو تاییه..من اگه خوشحال باشم امید هم حتما خوشحاله و بر عکس.ما مثه دوقولوهای یک تخمکی هستیم بیشتر.همه چی مون شبیه . نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه .بازم توضیح میدم
من میگم که این وظیفه ی امید نیس که همش بره سر کار و خرج خونه رو در بیاره و 2 شیفت 3 شیفت سر کار باشه.به هیچ عنوان نمیتونم قبول کنم.من میگم ما میریم سر کار و خرج زندگیمونو در میاریم.من میگیم ما توی خونه کارای خونه رو باهم انجام میدیم.من میگم ما باهم زندگی میکنیم فراتر از یه همخونه فراتر از یه زن و شوهر.ما باهم زندگی میکنم .
ما انقد بزرگ شدیم که تشخیص بدیم واسه هم ساخته شدیم یا نه .انقد قوی شدیم که با مشکلات سر راهمون بجنگیم. انقد مصمم هستیم که تصمیمون تا آخر عمر عوض نشه. ما میگیم این ثابت شده که آدما میتونن فراتر از سنشون هم رفتار کنن.میتونن بزرگتر یا کوچیکتر از اون چیزی باشن که هستن.
ما مکمل همدیگه ایم.ایون جدی میگم مکمل همیم. مثلا وقتی یکیمون عصبیه یکی دیگه آرامش عجیب ئ فوق العاده ای داره. وقتی یکیمون غمگینه یکی دیگه شدیدا امیدواره وقتی یکیمون مریضه یکی دیگه حالش خوبه و توی این شرایط بهم خیلی کمک میکنیم.
تازه الان این کمک ها کلامیه وقتی شرایط فیزیکیش فراهم بشه که فک میکنم قسمت زیادی از تنش ها کنار بره.
ما میخوایم با هم و به کمک هم یه زندگی شاد و بسازیم.این سن آدما نیس که مشخص میکنه الان زوده یا دیره.طرز فکر ادم خیلی مهمه .به نظر من مهمترین چیز اینه که زن و شوهر حرف همدیگه رو بفهمن .واقعا بفهمن.
ما طبق برنامه مون پیش میریم و واسه آینده مون هم یه سری برنامه ریزی کلی داریم.

در ضمن امید خودش بی قرار تر از منه .و منتظره که امیر و سودابه برن تا امید دست به کار شه و با مامانش اینا صحبت کنه.


امیدوارم روزی به زودی زود بیام و خبرای خوشی و اینجا بنویسم.خبرایی که خیلی وقته منو امید منتظرشیم.


امید جونم دوست دارم.زود برگرد خونه زووووووووووود :ی :ی :ی :ی :*:*:*:*:*:*

مرسی مینا جون واسه همه چی...




یه دعای کلی: خدایا ...! :ی:ی:ی توی دلم گفتم .خودش فهمید

یه دعای فوری:خدایا زود باش زود باش یه کاری کن من این رشد 2 رو با نمره ی خوب (قبولی لااقل) پاس کنم خواهش میکنم التماس میکنم.خدایاااااااااااااااااا بدوووووووووووووووووووووو






....!!!!

گاهی وقتا این یک نواختی زندگی بدجوری کلافه م میکنه
اتفاقایی هم که دور و برم میفته بیشتر بهم فشار میاره و منو عصبی میکنه .مثلآ همین دیشب با مازی و امید رفته بودیم
باباطاهر پیتزا سغارش داده بودیم تازه سیب زمینی ها رو آورده بودن که مازی گف امید داداشت.منم هول شدم امید و به زور فرستادم بیرون تا وقتی که پشت داداشش به ما بود گرچه داداشش مارو دیده بود و در حالت عادی اصلا هم واسمون مهم نبود که اون بفهمه یا نه ولی اون استرسی که بهم وارد شد و هولم کرد باعث شد قاطی کنم و دست و پام و گم کنم.
تازه امید زنگ زد و گف اون یکی داداشمم میخواد بیاد عظیم (پسرش که سوم دبستانه و شیطونه هم بیرون وایساده )
داداشش که منو هم دید . وقتی از بچگی توی یه جمعی بزرگ شده باشی حتی از روی لباس پوشیدن یا ودل راه رفتنت میشناسنت .
منم یواشکی رفتم بیرون که شک ندارم که اگه منو ندیده بود از مدل راه رفتنم و مدل لباس پوشیدنم منو شناخت و دید.

رفتیم بیرون یه عالمه استرس و حرص الکی بعد مازی سووییچ و آورد و من نشستم توی ماشین .بعدشم مازی و امید پیتزاها رو گرفتن آوردن توی ماشین توی راه خوردیم.

دیشب رفتم خونه خاله م امپولم و زدم .دکستامتازون.اصلا نفهمیدم کی زد.از بچگی فقط به خاله م و مدل آمپول زدنش اعتماد داشتم.از خودشم آمپول زدن و یاد گرفتم

امروزم رفتم دوباره اونجا و این یکی آمپولم زدم.رفتم سر شیشه ی دارو رو باز کنم بد باز کردم سرش خورد توی گوشت دستم و یه قسمتیش و کند.کلی خون میریخت از دستم و من شوکه شده بودم.اول هیچی نگفتم ولی وقتی بابام از توی آشپزخونه اومد و اونم هول شد و سرم داد زد اشکام سرازیر شدم.توی یه همچین موقع هایی فقط خاله م قلق منو میدونه و باهام راه میاد تا اون استرس و ترس و پشت سر بزارم و آرومم میکنه .بقیه سرم داد میزنن یا بهم میخندن.
ولی خاله م دلداریم میده و به غرغرام گوش میده و ریز ریز و خوشکل میخنده و صبر میکنه ادا اصول هام تموم شه و آماده شم واسه امپول خوردن یا هر چیزه دیگه ای

به امید گفتم وقتی خونه خالمم دم به دقیقه زنگ نزن.اصن خوشم نمیاد وقتی بیرونم یعنی جاییم که نمیتونم حرف بزنم یا راحت نیسم یا زیر ذره بینم حرف بزنم .

دوبار زنگ زد و من نتونستم جواب بدم یه بار که داشتم امپول و آماده میکردم و هنوز دستم زخمی نکرده بودم.یه بارم وقتی که داشت از دستم خون میچکید و من جیغ میزدم حالا نمیدونم چرا.یه بارم وقتی توی ماشین بودم و داشتم با بابام برمیگشتم خونه و دستم یه کاسه ی داغ آش بود .

بهش که میگم چرا زنگ زدی میگه دوس داشتم باهات حرف بزنم.
حالا من نمیدونم چرا عصبانی شدم؟نمیدونم اگه کسه دیگه ای هم بود عصبی میشد یا نه؟
اصن من هیچی نمیدونم

از یه طرف توی شوک بود از دیدن اون تیکه ی کنده شده از انگشتم و اینکه موقع امپول زدن پام و یه دفعه و ناخوداگاه سفت کردم و یه کوچولو دردم اومد(آخه خاله که میخواد آمپول بزنه میگه بسم الله و فرو میکنه توی تنم خیلی آروم.من به اون بسم الله آلرژی دارم چون مساویه با فرو رفتن یه چیزه نوک تیز توی تنم).(به این قضیه میگن شرطی شدن.با شنیدن بسم الله من واکنش ترس و نشون میدم )


میدونی امشب به امید میگم من خسته شدم از این یکنواختی .همش تلفن و تلفن و تلفن.هر روز یا یه روز در میون رفتن من به خیابون و دیدن امید که طبقه بالای ... مشغول کارای نرم افزاری موبایله و 5شنبه های یه ساعت و گاهی کمتر شام بیرون رفتن با هم و دوباره تکرار و تکرار و تکرار...!

خدایا شکرتا .ناشکری نمیکنم فقط گله میکنم . دوس دارم حرفام و بگم که حالم بهتر شه.که ثبت شه.

من لجم میگیره از این دو نفر.داداش آخریه ی امید که 34 سالشه .و زن لوس و ننرش که 27-8 سالشه و تازه پارسال عقد کردن و امسال عید میخوان برن ...!

واسه اینکه این دوتا ظاهرا مانع رسیدن ما دوتان. شنبه با هم رفتن تهران امروز صب برگشتن بعد امیر رفته خونه خانومش ناهار باز بعد از ظهر اومدن خونه امید اینا و امشب اونجان . هر روز هفته با همن با هم حرف میزنن کسی هم کاری به کارشون نداره . داداشش همچشن پولیم نداشت با اینکه شده استاد دانشگاه و شرکت یه کمی ساده س.خل نه ها .ساده . کارای استخدامی و انیا بیشتر به دردش میخوره تا اینکه بخواد توی بازار کار کنه .
اونوقت این امید الان با این سنش( تا چن ماهه دیگه21 ) دو جا کار میکنه درس هم میخونه . بعضی از خرجاش رو هم گذاشتن به عهده خودش .گهگاه پول تلفنش اینا رو هم خودش میده و یه سالی هم میشه لباساش و پول میده من واسش میگیرم و ....!


اونوقت این دوتا رو که میبینم اینجوری ساپورت میشن آتیش میگیرم .اصن عقد هم باشن .ما هم میتونستیم عقد باشیم اگه اینا نبودن یا این مامانش فقط به مشکلات مالی فک نمیکردن. آخه ما چیزی هم ازشون نمیخوایم فقط میخوایم عقد کنیم که ازین موش و گربه بازی راحت شیم.
اون مامانش کار نداشتن امید!!!! و اینکه هنوز دو سال از دانشگاهش مونده !!!! و اینکه خونه نداره با اینکه ما الان قصد سر خونه خودمون رفتن و نداریم !!!! و در ضمن باباش به موقعش واسه بچه هاش خونه هم خریده واسه هر 6 تا بچه ی قبلی و اینکه بابای منم میخواد خونه قبلی مون و بکوبه و بده دست مهندس تا شراکتی بسازه واسه مون و 3 تا خونه میمونه واسه ما و طبعآ یکیشم مال منه !!!! رو بهونه کنه و داداشاش بگن که امید باید حالا حالا ها درس بخونه و اینا ...!!!! و البته ما به حرفشون محل نمیدیم وگرنه تا حالا با هم نبودیم !!!!

واسه همینم آتیش میگیرم که یه عده آدم خودخواه که به خیال خودشون دارن دلسوزی میکنن اینجوری باعث حرص خوردنمون و اینهمه استرس و دلخوری میشن .

و حالا خودشون سر بچه های خودشون (داداشاش و خواهرش) جوره دیگه برخورد میکنن. همینا بودن که میگفتن امید تا وقتی که امید دانشگاه نرفته به موبایل احتیاج نداره ولی از اونموقع کمتر از 2 سال میگذره نزدیکه 1 ساله که همین عظیم پسر کوچیکه ی همین آقا که سوم دبستانه یا پسر خواهرش که اول دبیرستانه موبایل دارن .مشکل من موبایل نیس چیزه دیگه س.


همینا هم باعث میشه که من هی بشینم حرص بخورم و عصبی بشم و کوچیکترین اشتباه امید و نتونم تحمل کنم
مثه امشب که قاطی کرده بودم ولی آروم شدم ولی امید دیگه قاطی کرد و رفت خوابید وقتی گفتم از اینهمه تکرار خسته شدم ....!


واقعا دیگه داره از پا درم میاره.شایدم خیلی غرق شدم توش و اینجوی فک میکنم
به هر حال امیدوارم زودتر مشکلاتمون حل شه .حساسیتامون کمتر شه و بقیه هم انقد نظرای ک ...شر ندن و آزارمون ندن و راضی شن که ما یه سر و سامونی بگیریم.
امیدوارم
امیدوارم
امیدوارم


و امید خانه نازنازیه مهربونه عصبیه خوشکلم دوست دارم .خوب بخوابی.شبت به خیر عزیزم.




خیلی در هم و برهم نوشتما خداییش:ی :ی :ی :ی
کلی هم غلط املایی دارم ...

آرشیو خاطرات :ی:ی:ی

تک و تنها توی این اتاق بی توووووووووووو هستم
حالا بی تو اینجا دربه در بارون میباره ه ه ه ه ه
توی این شب بهاری(یخ بندون تو دور از من
بیا اینجا ستاره(گردالی ) به من بگو آره


زندگی با تو خیلییییییییییییییییییییی خوبه
هر وقت تو اینجا هستی ی ی همش بهاره ه ه ه ه
دس به دس نازنین (امید) با هم باشیییییم
اسمم و صدا کن به من بگووووو آره ه ه




کل آهنگایی که توی کامیم داشتم play کردم .الان رسیدم به این اهنگ .یاد قدیما افتادم.این آهنگ و خیلی دوس داشتم : ی :ی :ی :ی واسه همینم یه حس خوبی بهم دس داد خواستم بیام ثبتش کنم

راستی تیله قبول شد.ساری.نرم افزار. همون یونی خودمون

صب زنگید مامانم گف خواب و بیداره گفتم بگو بعدا میتلم.
بعد یه ساعت که بیدار شدم توی خواب و بیداری داشتم sms هامو چک میکردم .دیدم تیله sms زده که قبولیدم ساری. اول نفهمیدم قضیه چیه مثه همیشه.بعد یه کم پردازش که شد مثه ... از جا بلند شدم خودمو پرت کردم توی اتاقم خوابید روی گوشی تلفن و همزمان داد میزدم تیله قبول شده که مامانم و که مات و مبهوت کناره آشپزخونه وایساده بود و از شوک در بیارم .
زنگیدم و کلی ذوق و اینا

الان که بهش فچ میکنم یاد اون شبی میفتم که نصفه شب رفتم و تکمیل ظرفیت رو داشتم به توصیه ی یکی از بچه ها نگاه میکردم که ناناز (سحر ) قبول شده یعنی تکمیل ظرفیت خورد یا نه که در کمال ناباوری و بهت من دیدم که آره
و جیغایی که از خوشحالی میزدم و هی میگفتم قبول شده قبول شده ساعت 1 نصفه شب هم گذشته بود .مامان بابام شوکه شده بودن
وقتی بهشون گفتم کلی خوشحال شدن.نمیدونستم چطوری تا صب صبر کنم که به مامان سحر بگم .
همون شب توی دفترچه یادداشت روزانه هام با یه خودکاره سبز نوشتم و نوشتم و هی خوشحالی کردم و ذوق کردم و خدا رو شکر کردم



داشتم پاراگراف بالا رو مینوشتم آهنگ آرش یوسفیان play شد . دلم یه جوری شد.غم داره آهنگش.

کی فکرشو میکرد این همه اتفاق میفته توی این 1 سال و نیمی.

اومدن سحر از تنکابن به ساری. اولین تجربه ی دوستیش با اون یارو و بهم خوردنش .رفتن معصومه (بهتررررر) از پیشمون .
با هم بودنمون.منو امید و اتفاقای قشنگی که بین مون افتاد.حس های قشنگی که به هم پیدا میکردیم و ....!!!
به بار نشستن اون رابطه بعد از گذشتن 19-20 سال.

اون اتفاق بد.دوری منو سحر واسه حدود 4-5 ماه بعد از 4-5 سال دوستی صمیمی.
خونه گرفتنه سحر با مامانش. خونه گرفتن من با اون غریبه ها.دل تنگی هام توی اون خونه ی لعنتی.
آشتی منو سحر.دوباره با هم بودن ما با هم.
ما ...من....اون ....تو....!!!!
محرم ارسال اصن فکرشو نمیکردم تا امسال محرم این همه اتفاقای تلخ و شیرین و رنگ و وارنگ بیفته

خدایا یه عالمه آرزوی خوب یه عالمه خوشی و شادی میخوام.میدونم که بهشون میرسم.





نیمکت خیس و لباس خیس و چشمای خیس و گیتار خیس و
آوازی از عشق برا تو خوندم زیر بارون پیش تو موندم
سرت رو شونه م در گوشم گفتی دیوونه م با تو میمونم
دست تو دستم چشمت تو چشمام به من میگفتی شیرینه حرفات

پیش تو موندم شب و روندم آفتاب در اومد هنوز میخوندم

..............................
...................................
......................................
...............................................

............................................................
پیش تو موندم طوفان و روندم یه عمر گذشت و هنوز میخوندم

یه عمر گذذشششت .....!


نیمکت پیر و لباس پیر و یه عشق پیر و گیتار پیر و
آوازی از عشق برا تو خوندم یه عمر گذشت و پیش تو موندم
سرت رو زانوم خیلی آروم گریه میکردی مثل بارون
با تو نشستم گریه کردم مثله میشه مثل بارون

بازم که شب شد منو تو اینجا هنوز نشستیم دو تایی تنها




نانازی دوست دارم.

امیدم زندگیه منی خیلی دوست دارم

تیله قبولی مبارک باید سورش و بدیا ....:ی:ی:ی:ی:ی

خدایا مخلصیم :ی:ی:ی:ی