میخوام تک تک این روزایی که با این وضعیت گذروندم و ثبت کنم
تا بعدها یادم نره چقد حرص خوردم چقد زجر کشیدم چقدر حرف شنیدم چقدر غصه خوردم واسه چیزای به ظاهر ساده
واسه ندونم کاری هات ٬واسه ندونم کاری هام ٬واسه رفتارهاشون٬ برخورداشون ٬بدبینی هاشون٬
میخوام یادم بمونه سکوت کردنامو و از درون آتیش گرفتنامو
واسه چیزی که به سادگی میشد حل شه و بهش رسید ولی تو لقمه رو ۲ دور دوره سر میپیچونی و میزاری توی دهن
واسه چیزایی که میشد این همه نق پشت سرش نباشه ولی هست
واسه اشتباهام.واسه اعتمادای بیخودم.واسه بیشعوری های بقیه .
میخوام یادم بمونه که بعد از گذشت ۲۰ روز هنوز نمره ی تخ م ی تخ یلی رشد نیومده و من باید هر روز برم توی سایت و ببینم که نوشته وارد نشده
واسه بی مسئولیتی های یه عده گاگول بیشعور که اسم و منسب استادی رو به لجن کشیدن
واسه همه چی
واسه اینکه انگار همه چی دست به دست هم داده
واسه اون توهم هایی که میاد سراغم و من احساس میکنم همه باهام لج ان.همه میخوان شکستم بدن همه میخوان اذیتم کنن
از این حالتم متنفرم بدم میاد
بعضی وقتا میگم برم دکتر ولی وقتی خوب فک میکنم میبینم با توجه به کتابایی که خوندم و اون ۳-۴ تا استادی که درس درمون اومدن مطلبی و توضیح دادن میتونم خودم بشینم و ریشه ی مشکلات و تا یه جاهایی پیدا کنم و راه حل بدم.
ولی این قضیه ی ترسم از تاریکی و باید یکی که واردتره و حالیشه بیاد و درمون کنه
اعصابم خورده.حوصله ندارم به راه حل ها فک کنم.میدونم وقتی بیفتم توی مود ناراحتی و حرص سختمه از اون مود در بیام اما به راحتی از خوشحالی به ناراحتی تغییر حالت میدم
نمیدونم نمیدونم نمیدونم
خوشم نمیاد بشینم و مشکلات و دسته بندی کنم و هزاران راه ممکن و برای حلشون روبروشون بنویسم و تایم گذاری کنم و به خودم روحیه بدم
البته امکانش هس چن ساعت دیگه که رفتم حموم و موهای چرب و چیلی مو که ۲ روزم از شستنشون نگذشته شستم و خیلام راحت شد نشستم و شروع کردم نوشتن مشکلا و مشغولیتهام و راه حلاشون
نمیدونم
نمیدونم
نمیدونم
من توی یک سوم زندگیم شایدم بیشتر و کمتر از برخوردای مزخرف مخاطبای نزدیکم فرار کردم
طوری منو شرطی کردن و رفتار کردن که دوس دارم فرار کنم و مشکلمو و یا مسئله مو طرح نکنم
ترجیح دادم حرفی نزنم تا اینکه بگم و بعدش یه دنیا چرت و پرت بشنوم
بدم میاد از اینکه با یکی دارم حرف میزنم بدون اینکه خودم بخوام واسم نسخه بپیچه و راه حل بده .
دلم میخواد خفه ش کنم.
بدم میاد یکی راه بره و فحش بده
بدم میاد از دوستای بد دهنم. باعث میشن منم مثه خودشون بد دهن شم و مقابله به مثل کنم باهاشون تا فحش هاشون رو بتونم تحمل کنم.یکی بگن یکی جواب میدم تا رو دلم نمونه
از آدمایی خوشم میاد که مودب هستن .از فحش و طعنه و چرت و پرت توی حرفاشون کمتر یا اصلآ استفاده نمیکنن
فقط چن نفر هستن که اینجورین و دور و بر من هستن ولی بقیه ی دوستام اکثرا بد دهن و بیشعور و بی ملاحظه ان و...!
خوشم نمیاد باهاشون کل کل کنم و اکثرا هم سکوت میکنم تا خفه خون بگیرن و بیخیال قضیه شن و خسته شن.
بدم میاد واسه خودشون بدون خواستن من نظر بدن و نسخه بپیچن
بدم میاد توی کارام دخالت کنن و وارد محدوده ی شخصی و خصوصیم بشن
بدم میاد با بد دهنی هاشون منو از خودشون منزجر کنن
بدم میاد وقتی یه حرفی و یه کاری که میدونن بدم میاد رو انجام بدن که مثلا شوخی کرده باشن یا یه کم بخندن یا یا یا یا
بدم میاد از اینکه بخوان با داد باهام حرف بزنن
دلم میخوان طرفم (مخاطبم) آروم و مودبانه باهام حرف بزنه تا من عصبی نشم و سر لج نیفتم به خاطر برخورد مزخرفش.
بدم میاد یکی راه بره و ایراد بگیره ازم.
بدم میاد یکی خودشو از بقیه سرتر بدونه و بقیه رو به پشمش هم حساب نمیکنه حتی کلامی حتی شده به شوخی
بدم میاد یکی به وسایل شخصی من ور بره .بدم میاد وقتی میگم این کار و نکن به شوخی بگیره و منم مجبور شم سکوت کنم به خاطر دوستی به خاطر خراب نشدن رابطه ها به خاطر هزاران چیز بی ارزش و با ارزش دیگه
بفهمین بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
منم آدمم.
یعنی همه چی و باید بیام و بگم؟ یعنی خودتون نمیفهمین؟ یعنی من راجع به کوچیکترین برخوردا هم باید توضیح بدم؟
بابا جووووووووووون من اعصاب ندارم به خدا خیلیه که تحملتون میکنم و ول نمیکنم برم
توروخدا کنایه نزنین.
تو رو خدا عذابم ندین
توروخدا منو دیوونه و غیر طبیعی و خودتونو فرشته و عقل کن ندونین.بابا اگه هستی واسه خودتی به من چیکار داری
تورو خدا بی ادب نباشین.تورو خدا منو وادار نکنین مثه خودتون شم تا بتونم تحملتون کنم .توروخدا تو رو خداااااااااااااااا بد دهن نباشین
خواااااااااااااااااااهش میکنم منو با داد صدا نکنین
خواهش میکنم منو تهدید نکنین که بدتر میکنم.
خواهش میکنم باهام بد حرف نزنین و منو تحریک نکنین چون حساسم و قاطی میکنم
بابااااااااااااااااااااااااا اصلا من بد من غیر طبیعی من دیوونه .ولی من که دارم راه برخورد با خودمو میگم
من که دارم میگم رگ خواب من اینه که باهام آروم و مودب حرف بزنین تا نرم شم نه اینکه با خشم و غضب و طلبکاری که قاطی کنم و تحریک شم واسه عصبی شدن
خوب بفهمین دیگه بفهمییییییییییییییییییییییییییییییییییین
اه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاید اومدم و از خواسته هام گفتم.اینا که همشون شدن چیزایی که بدم میاد
شاید اومدم و نوشتم که چه چیزایی رو دوس دارم .واسه دل خودم
حوصله م سر رفته
الان دلم یه عالمه فیلم باحال خواست که نیگا کنم و بخندم یا با شوق و ذوق و لبخند نیگا کنم
یه عالمه فیلم از این سبکای بیخیالی و خنده و شوخی و پر از خوشی که جدیدا نیگا میکنم
فعلا حوصله ی فیلمای جدی و ندارم
امید استانداریه .قراره بره شرکت امیر منم اون نامه ای که واسه ضامن بود و دایی جونم پرش کرد و امروز صب آورد دم در خونه رو با آژانس واسش بفرستم تا بره دنبال بقیه ی کاراش.
امید امروز جلسه داره استانداری .
امروز بعد از ظهر قراره اگه کارا درست پیش رفت و باهاش موافقت شد بریم پیش یارو واسه لپ تاپ
دیروز خونه رو قولنامه کردیم با مملی و تیله و باباش رفته بودیم
خانومه صابخونه که به نظر خانوم خوبی میومد.
خدا رو شکر.
بهش اعتماد کردم و کارا رو سپردم بهش و یقین پیدا کردم که پیدا میشه و جور میشه ٬ شد.
دیگه اون روی من بالا اومده.
هر چی بهش میگم بابا جون وقتی یک کاری و میخوای انجام بدی٬ از قبل تموم جوانبش و بررسی کن همه ی کارایی که باید انجام بشه رو پرس و جو کن انقد تیکه تیکه نیا نگو که اینو میخواد اونو میخواد ٬بازم کار خودشو میکنه.اصن انگار نه انگار.
همین ۲-۳ روز پیش سرش دعوا شد.
یعنی تو انقد....؟؟؟
باباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا من که گفتم باهاش رو در بایستی دارم من که گفتم نمیتونم هی بهش امر و نهی کنم
من که گفتم روم نمیشه .
خوب خبر مرگ من بیاد همه رو یه دفعه بهم بگو دیگه
این یعنی چی؟
من نمیتونم همچین آدمی و تحمل کنم خوب
اه
حالم بهم میخوره که اینجوری یکی با ندونم کاری هاش برنامه مو بهم بریزه
اه
معلومه که بچه ای .
با اون حرفای دیشبت و اعتماد بی حدی که میکنی به داشته هات
یعنی چی اون حرفا
کسی که یکی و دوس داره تا همیشه میمونه پیشش و خسته نمیشه و ول نمیکنه و ...!!!!؟؟؟؟؟؟؟
ما آدمیم
من آدمم
اون روی منو بالا میارین.
اعصاب منو بهم میریزین
اه
اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
لعنت به من که بهتون اعتماد میکنم
لعنت به من که یک کاری و ازتون میخوام و شما اینجوری واسم انجامش میدین و حال منو بهم میزنین
لعنت به من که به تو میسپرم
لعنت به من
لعنت ...!!!
دیگه اینجا شده یه جایی که من بیام غر غر هامو بنویسم
جایی که انرژی منفی هامو تخلیه کنم
باز الان یه غرغر جدید دارم
باباااااااااااااااااا اعصابم خورده خوب.
به دایی م گفتم دایی جون بگیر این برگه ی بی صاحاب و ببر تاییدیه بگیر ضامنم شو گف باشه.
حالا نرفته برگه رو نبرده
اعصابم خورد شده اه
من نوت بوکم و میخوام
همه تون بیشعورین که نمیفهمین من میخوام و همین الان هم میخوام.
برین گم شین
گاوای بیشعور احمق خر....!
(شاید حذف شه شایدم نه ...)
(خونه رو قولنامه کردیم )
(تف تف تف تف تف تف به این روزگار...یه بار کار ما حالا گیر شد...میبینی ترو خدا ...)
ااااااااااااااااااااااااااه ه ه ه ه ه ه ه ه
حالم بهم خورد دیگه ه ه ه ه ه ه
همین الان خبر مرگ ۳تا دختر ۲۰ -۲۱ ساله رو شنیدم.یک پسر ۲۳-۴ ساله هم توی آی سی یو.
واااااااااااای.چه خبره.یعنی چی؟
من دیگه ندیده بودم و نشنیده بودم که به این سن این اتفاقا بیفته .
پپپپپپپپپپپپووووووووووووووووووووووف.
تا حالا به این قضیه دقت نکرده بودم که ممکنه منم با این سنم سکته کنم یا برم آی سی یو.سی سی یو. یا سینه قبرستون.
یعنی چی؟میاری اینجا .کلی زحمتمون و میکشن.بزرگ میشیم.روزای سخت و میگذرونیم.منتظر میمونیم .
بعد که تازه داره همه چی از دور روی خوب نشون میده یه دفعه میگیری و میبری.
چه خبره؟
هی گادمیخوام زندگی کنما
هی گاد میخوایم با امید روزای قشنگی و بسازیم
هییییییییی مامان بابام گناه دارن.نمیخوام داغ من له تر از اینی که هستن بکندشون.
هی گاد اینا کلی زحمت منو کشیدن میخوان ثمره شو ببینن.
هی گاد میخوام با خوشبختی م خوشحالشون کنم.
هی گاد منو امید ٬ مامان و بابام٬ باباش و مامانش کلی آرزو داریما
هی گاد مواظب امید باشا.من طاقت نبودنشو ندارما.دلت واسمون تنگ شد اول به من ویزا بده بعد بقیه .
اوکی؟خودت که میدونی دیگه.
اوکی ی ی ی ی ی ی ی ی؟
گاد لاو یو...! تیک کر آف می !
۱۶/۱۱/۸۶ سه شنبه
امروز از اون روزاییه که بدجوری اعصابم شیشه ای شده و دل نازک شدم.
خودمم میدونم چرا...!
اعصابم خورده هی میشینیم واسه خودم حساب میکنم چرتکه میندازم که اگه فردا ال بشه بل بشه چیکا کنم
اصن امروز برم؟نرم؟
اعصابم خووووووووووورده ه ه ه ه ه ه ه ه
چون کاری و که دوست ندارم باید انجام بدم
اه .گندت بزنن.خاک توی اون سرشون کنم.الهی بمیرن همهههههههه شووووووووووووووووووووون
فردا ساعت ۹ صب امتحان فیزیو دارم.
پس فردا صب هم متون زبان تخصصی.
اه من که اینهمه زبان دوست داشتم حالا حالم ازش بهم میخوره لعنتی آشغال
خیلی سخته .یه چیزایی داره توش که من فارسیش و به زرو میفهمم چه برسه انگلیسی ش و اه
واسه فیزیو مشکلی ندارم .البته واسه رشد هم مشکلی نداشتم و گند زدم هنوزم نمره ی مزخرفش نیومده لعنتی.خدا سر این یکی رحم کنه .ایش
مجبورم برم خونه ساری خونه سحر اینا.اه بدم میاد از اونجا
آخه یه اتاقه یا یه آشپزخونه دسشویی حمومشم کنار راهروی ورودی.بعد حالا ما همه با هم توی یه اتاقیم که کمتر از ۱۲ متره.همه چسبیدیم به هم.نمیتونیم نفس بکشیم.بنده هم حق هیچ گونه حرف زدنی رو با موبایلم ندارم.چونکه ممکنه مامان جونه سحر خانوم شک کنه که دارم با کی حرف میزنم.اه
اس ام اس هم نمیتونم زیاد بدم.اصن کلا اونجا زندگیت تعطیله
اونوقت مجبورم ۲ شب هم اونجا بمونم چونکه ۴شنبه و ۵شنبه پشت سر همه .
اه.
یکی نیس بگه داری میری خونه مردم غر هم میزنی بچه پررو
حالا نمیدونم برم خونه خودم تو ساری که البته یکی دیگه رو جای خودم آوردم ولی هنوز پول پیش رو پس نگرفتم وسایلمم اونجاس هنوز .
اه گنننننننننننننننننننننند بزننتون.لعنتی ها .
دلم واااااااااااااااااسه امیییییییییییییییید تنگ میشه خوووووووب
مشکل من همینهههههههه.
نمیتونم تحمل کنم دوری و ...
همینکه توی شهری باشم که اونم هست.بدونم فاصله مون اندازه ی یک ربع نه ۲ ساعت آرامش بخش تره تا اینکه بخوام فک کنم اونقد ازش دورم.
شیییییت
امید جونم عصبانی ببخشید .خودت میدونی بهونه گرفتنام واسه دلتنگیمه.
آخه ببین وقتی حس میکنم موقعیتم مورد تهدید قرار گرفته و ممکنه ازت دور بشم اعصابم بهم میریزه و قاطی میکنم.ناخودآگاه شده انگار.هرچیزی که باعث بشه از هم دور بشیم چه فاصله ی فیزیکی چه احساسی باعث میشه داغ کنم و بیقرار بشم.
حاضرم هرکاری بکنم تا کنارت باشم و دور نشم.
مثه یه معتاد شدم که وقتی کم میاره خودش و به در و دیوار میکوبه به هر دری میزنه تا آروم بگیره
اگه جایی بودم که خونه ی خودم بود یعنی با تیله بودم خونه ی خودمون تلفن هم داشت کسی هم همرام بود (همون تیله) که نمیزاشت با شر بازیاش به غم و غصه و دوریت فک کنم و میتونستم آزادانه هر وقت که دلم خواست باهات حرف بزنم و مشکلی در این زمینه لا اقل نداشتم آرومتر بودم
شاید فردا صب با سمندهای ترمینال رفتم و دل و زدم به دریا و به روی خودم نیاوردم که ممکنه دیر برسم واسه امتحان
شاید با سواری های شخصی سر ترمینال که جی پی اس لعنتی رو ندارن رفتم.البته اگه ماشین پر بشه و دچار مشکل نشم.
شاید شاید شاید شاید
ولی هر کاری میکنم که یه لحظه هم که شده بیشتر کنارت باشم جوجه جونم
دوست دارم جوجه طلاییه تپلیم