غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

آپ...!

پوووووووووووووووف.
دلم یه جوری شده.بغض دارم.اعصابم خورد شده.دلم نمیخواس با یه همچین پستی آپ کنم.اصن نمیخواستم حالا حالا ها بنویسم چون حسش نیومده بود
میخواستم بعد از وصل شدنه نتم بیام اینجا یا لااقل چن روزه دیگه...!

رفتم سراغ وبلاگ رزی.چن روزی بود ننوشته بود و گفته بود فعلآ اوضاع مساعد نیس.یه چیزایی فهمیده بودم.اما فک نمیکردم در این حد باشه.

حالم بد شد.بغض دارم.ذهنم درگیره.دیگه مثه همیشه خوشحال وبشو نبستم.
پیوست سسلی ش ...اصن دلم نمیومد بخونمش...!

فک نمیکنم درست باشه رابطه ی به این قشنگی خراب بشه.رابطه ای که این روزا کم پیدا میشن آدمایی که بتونن درکش کنن...!
همه ی این نقطه چین ها احساس منه.چیزی که نمیتونم به زبون بیارم...

خدایا...!!!

فقط میتونم دعا کنم واسشون و اینکه توی ذهنم ترسیم کنم پستی رو که رزی میاد و میگه همه چیز درست شد.یه تصمیم قشنگ و درست گرفتن.و موندشون به صلاح بوده.تا همیشه موندنشون....!


خدایا مواظبشون باش.مواظب همه باش...!








کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم
پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم

چرا به من شک میکنی من که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو

دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو
پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو
گریه نمیکنم نرو...آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون ...بغض نمیکنم ببین

سفر نکن خورشیدکم ترک نکن منو نرو
نبودنت مرگه منه راهی این سفر نشو
نزار که عشق منو تو اینجا به اخر برسه
بری تو و مرگ من از رفتنه تو سر برسه


گریه نمیکنم نرو... آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون ...بغض نمیکنم ببین

نوازشم کن و ببین عشق میریزه از صدام
صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانه هام
اگر چه من به چشم تو کمم قدیمیم گمم
آتشفشان عشقم و دریای پر تلاطمم

گریه نمیکنم نرو...آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون ...بغض نمیکنم ببین




رزی یه عالمه دعا میکنم یه عالمه.
دوست دارم...!





--------------------------
ما خوبیم.امسال تاسوعا همش با هم بودیم.رفتیم دور زدیم دسته نیگاه کردیم .تیده ا اینا هم بودن
نزدیکای 1 هم برگشتم خونه با تیده ا و مملی و ...!

امید الان سره کاره .دلم واسش یه ذره شده .دلم میخواد زودتر برگرده خونه یه عالمه باهاش حرف بزنم راحت و بی دغدغه.

خدایا مواظبش باش...!!!
دوست دارم عزیزم.خیلییییییییییییییییی زیاد ...!

برای امیدم...!

تپلی میگفت امشب از اون شباست که دلش تنگه واسم و میخواد که کنارش باشم.توی ب غ ل ش لم بدم و آرومش کنم
میگف همیشه دلش تنگ هست و منو میخواد ولی امشب دیگه ...دیگه...!
دلش بدجوری هوای منو کرده .منم با قربون صدقه رفتنام سعی میکردم آرومش کنم .
دل منم واسش تنگه .واسه دستاش .لپای کپلی و نرمش واسه صدای نفساش.واسه همه چی

این گردال خان من خیلی واسه من ناز داره.از بس که نازشو کشیدم و قربونش رفتم.عاشق ناز کردنای قشنگشم
مثه بچه کوشولوهای خوشکل و تپل مپل که قر میدن و راه میرن و حرفای شیرین میزنن این آقا تپلی منم که حرف میزنه من دلم ضعف میره واسه بغل کردنشو و بوس کردن لپاش.
البته همچین لپی هم نداره ها .فقط وقتی میخنده یه کوشولو قلمبه میشن که من دلم ضعف میره واسه کندنشون
وقتی مثه دختر بچه های تخس و پررو باهاش حرف میزنم و اذیتش میکنم غش میکنه از خنده و اونم بچه گونه جوابم و میده و ...دیگه چه شود.
فداش بشم من .دیروز رفتیم باهم واسش کلاه و دستکش خریدیم.انقد ناز شده بود.کلاهش سفیده وقتی گذاشت روی سرش شبیه یه آدم برفی قلمبه و خوشکل شده بود.
آخ اگه بیاد اینجا رو بخونه دلش قیلی ویلی میره
جیگر من یعنی کی میشه من کنارت باشم و تو لالا کرده باشی بعد من بشینم و یه دل سیر لپای خوشکلت و نگاه کنم و موهات و ناز کنم، تموم حرکات بدنت و وقتی خوابی با چشام دنبال کنم ، به صدای نفسای آروم و قشنگت گوش بدم ، ناخودآگاه دستات و مثه همیشه بگیرم توی دستام و نازت کنم و آروم کنارت بخوابم؟
قربونت برم جیگرم که با اون همه خستگی وقتی از سر کار برمیگردی میشینی پای تلفن و یه ساعت تموم باهام حرف میزنی ،ناز و اداهای منو تحمل میکنی و با مهربونی نازمو میکشی و روزی هزار بار بهم میگی دوسم داری.
عسل خوشکله من کاش کنارت بودم تا ببینم چطوری توی این سرما پتو ت و بغل کردی و لالا کردی .کاش میشد موهات و ناز کنم و ببوسمت کاش میشد گرمی دستات و توی دستام حس کنم عزیزم.
کاش...!


میدونم اگه الان اینارو میخوندی چی میگفتی....
آره عسلم ، میدونم ، یه کمه دیگه مونده ،یه کمه دیگه تحمل کنیم خدا خودش همه چی و جور میکنه،آره من ایمان دارم،ما ایمان داریم،آره امیدم عزیزم ما همدیگه رو خیییییلیییییییییییییییییی دوست داریم

خوب بخوابی گل قشنگم .خواب منو ببینی تا فردا صب بیای و با شوق و ذوق واسم خوابت و تعریف کنی جوجه
طلایی ِ من .
دوست دارم امید جونم ،جیگرمی :*:*:*:*
یه عالمه بوس از طرف خانوم ِ مماخ خرگوشیه جوجه طلایی ِ خودت :*:*:*:*::*:*:*:*:*:*:*

بعد از عمل :دی

حالم خوبه .حالمون خوبه( منو امید)

مماخمم خوبه.یه جورایی شیبه خرگوش کوشولویی که واسه امید گرفته بودم شدم .

لپ تپلی با چشای وقیده .هی خودم و نیگا میکنم توی آینه .

گاهی از قیافه ی جدیدم خوشم میاد و گاهی هم هی یواشکی توی دلم دعا میکنم ورمام که خوابید همینجوری نمونه قیافه م

بعد از عمل هیچ دردی نداشتم.اینکه میگم هیچ دردی یعنی واقعآ هیچ دردی نداشتم.

فقط تا ۳ روز اول یه کمی سختم بود اونم چون تامپون داشتم و راه بینیم بسته بود

 

راستی از اتاق عمل هم نترسیدم.

 از طرف میترا  سفارش شده بودم به محسن (دکترم) از چن روز قبل 

تازه توی اون خواب و بیداری از توی اتاق عمل با موبایل میترا ( جاری بزرگه) که توی اتاق عمل کار میکنه زنگ زده بودم به مامانم که از ترس خونه مونده بود و بیمارستان نیومده بود تا بگم که حالم خوبه و نترسیدم و مشکلی هم ندارم.

خودم که چیزی یادم نیس میترا و مامان اینا تعریف کردن.تازه محسن دیر اومده سر عمل من که یادم نیس .اما خودشو میترا میگفتن باهاش سلام علیک کردم و ...

میترا بعد از عمل که هنوز توی اتاق عمل بودم ازم فیلم گرفته .دارن یه لوله ی باریک و بلند و از توی گلوم ؟ شیکمم ؟ نمیدونم اصن چطوری گذاشتنش رو در میارن و هی صدام میزنن تا چشام و باز کنن

خودمم مثه اینکه بعد از به هوش اومدن شروع کردم با همه حرف زدن .هی میگفتن ساکت ولی من حرف میزدم شب هم بیمارستان موندیم و مامان بابا پیشم بودن.یه اتاق خصوصی برام گرفته بودن

 

خونریزی بینیم از شب ساعتای ۸.۹ شروع شد تا ۳ نصفه شب.البته دردی نداشتم .مامانم هول کرده بود اما بابام نشون نمیداد.هی خون رو از صورتم پاک میکرد و یخ میزاشت واسم.

 

صبح هم که میخواستم مرخص شم خیلی راحت از تخت اومدم پایین و راه رفتم .پرستارا میگفتن اگه سرگیجه داشته باشم باید دوباره سرم وصل کنن.

 

رفتیم یه راست خونه مادرجونم.چون هم خونشون بزرگتره.هم همکفه و لازم نبود از پله بالا و پایین برم.

چون از راه رسیده بودم و سردم بود منو بردن توی اتاق کنار بخاری.یه کم که دراز کشیدم حس کردم صورتم داره گنده و گنده تر میشه.لپام ورم کردن.

بعد تازه یادم اومد که نباید در معرض هوای گرم باشم.جامو توی هال انداختن یه کمی حالم بهتر شد

بعدشم خاله لیلا و لعیا و یلدا و باباشون و شوهر یلدا اومدن.(خاله لیلا دوست صمیمی مامانمه که از بچگی باهم بزرگ شدن مثه مامان امید.لعیا و یلدا و هانی هم بچه هاشن که ماهم از بچگی باهم بزرگ شدیم)

تا جمعه هی اومدن و ازم پذیرایی کردن البته منم از جمعه به بعد خودم تنهایی غذا میخوردم.به اصرار خودم

شنبه هم  که موقع در آوردن تامپون ها بود  هیچ مشکل یا دردی نداشتم

طفلک امید بالای سرم وایساده بود و با لبخند و نگرونی نیگام میکرد و دستم و توی دستش فشار میداد

 

منم میخندیدم .محسن {دکترم - از اونجایی که سریع پسرخاله میشم اسم طرف و صدا میزنم .مثه استاد روان (شناسی )(استاد درس های تخصصی مون) که اسمش دکتر بهرام میرزاییان ولی من میگم بهرام )  } محسن هی میگف نخند

سه شنبه هم رفتم واسه بخیه هام.واسه گچ و بخیه ها  هم هیچ مشکلی نداشتم و محسن باز میگف نخند البته صورت من گچ نبود.آخه بعضی دکترا گچ میگیرن واقعآ و بیشتره صورت پوشیده میشه از گچ .اما من فقط یه قسمت بینیم گچ بود.که از جنس پلاستیکه محکم بود و زیاد سنگینی نداشت.

 

وقتی هم مماخم و ماساژ میداد یه درد باحالی داشت .هم دردم میومد هم خوشم میومد که مماخم و نااااااااااز کنه کیف میداد.

دوس دارم هر روز برم مطبش این چسبم و عوض کنه ماساژ بده مماخم و .یا حداقل یادم بده که خودم نازش کنم

خوش به حال زن  این محسن .که شوهرش اینکاره ست.میگن هم مماخش و عمل کرده هم ساکشن کرده هم ...!

مستاجر خاله ی مامانیم بوده.شنبه رفته بودم با خاله م پیشش واسه عوض کردن چسبم.خاله بهش گف.گف سلام منو برسونین بهشونکاش این محسن همسایه ما بود هی میومد مماخم و چک میکرد (آخه با این وحشی بازیایی که من در میارم...)

سه شنبه ۲۰م عمل کردم و امروز ۳م دی ماه. میشه ۱۳ روز.

چه باحالاگه میدونستم انقد راحته زودتر این کار و میکردم

 

 وضع صورتم خیلی بهتر از صورتای دیگه ست بعد از عمل.ورمم جزیی تره و زودتر هم از بین میره.بعضیا تا چن ماه بعد عمل صورتشون پف داره.اما من خدا رو شکر ورم آنچنانی ندارم.حتی بعد از عمل هم همین بودم.اما چون در معرض گرما قرار گرفتم یه کمی بیشتر شد.که از اون موقع تا حالا هی آب آناناس میخورم و داره بهتر میشه.کبودی خاصی هم نداشتم و ندارم.فقط زیر چشام هنوز یه کوشولو مونده که سبز شده چون زیر چسب بوده.که اونم کم کم داره برطرف میشه.

 

راستی ما تا جمعه خونه ی مادرجونم بودیم .کلی هم حال داد با خاله جونم حالی بردیم.

 

خدا جونم میسی واسه همههههههه چی:*:*:*:*:*:*

مامانی بابای میسی واسه همه زحمتایی که کشیدین

خاله جونم میسی واسه همه چی.

خاله لیلا .لعیا یلدا .ازتون ممنونم.خیلی لطف کردین که هر روز از کار و زندگیتون زدین و اومدین پیش من.میسی

امید جونم میسی که تحمل کردی.

دوستون دارم

 

فقط همین...!

تف به این زندگی ...!