غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

معرفی نامه...!

سلام ز

چن وقتی هس که چن تا دوست جدید وبلاگی پیدا کردم  که زیاد منو نمیشناسن و راجع به من نمیدونن .

اومدم که یه کم راجع به  خودمو شخصیت هایی که اینجا ازشون میگم  توضیح بدم .

 

اول از همه خودم :‌

من نی نی ام . اینجا هم سرزمین کوشولو و خوشکله خودمه که هرچی دوس داشته باشم و دلم بخواد توش مینویسم واسه دل خودم .

می تونم دو تا شخصیت و با هم داشته باشم .

هم آروم و مهربون و با ادب و دلسوز و اسیب پذیر و بسیار دلرحم

هم شر و شیطون و کله شق و عصبی و  گاهی بداخلاق و نق نقو ...

گاهی وقتا یعنی وقتی بقیه بهمم احتیاج دارن خانوم و خوش اخلاقم و تا جایی که از دستم بر بیاد کمک میکنم و به حرفاشون گوش میکنم و همدردی میکنم

چون توی ذاتمه . و هم اینکه یه اسفند ماهی احساساتی ام . و واسه خاطره همین هم روان شناسی و انتخاب کردم که بتونم به همنوع خودم کمک کنم

 

گاهی وقتا هم اون نی نی کوشولوی ناز و سرتق درونم بدجوری لج میکنه و اکثر وقتا هم بیشتر با خودم لج میکنم و خودمو از چیزایی که دوس دارم محروم میکنم و دور نگه میدارم .

این نی نی درونم خیلی کله شق و زبون نفهم میشه بعضی وقتا . که خدا اون روز و نیاره .

و من گاهی وقتا دائم بین اون نی نی نق نقو و اون نی نی خانوم و فهیم  در رفت و آمدم

 

خیلی وقتا از خیلیا یعنی دوستام ضربه خوردم اما بازم هرکاری از دستم بر بیاد حتی گاهی واسه کسی که دوسشم ندارم به خاطر انسانیت و اون تعریفی که از یه آدم درس درمون دارم توی ذهنم  انجامش میدم

 

گریه کردن خیلی آرومم میکنه .همینطور نوشتن .

اگه هم نشه داد میزنم و یه چیزی و محکم پرت میکنم سمت دیوار.

این حالتا  خیلی خاصه و در صورتی از خودم بروز میدم که خیلی عصبی شم .

یه بار فک کنم راهنمایی بودم که عصبی شدم و مشت زدم توی آینه که آینه افتاد اما خوشبختانه نشکست .

آخریشم پارسال بود که شیشه ی آبمو پرت کردم طرف پنجره . که شکست .

اینا اولین و آخرین تلفات بودن .

اما همیشه سعی میکنم جایی رو انتخاب کنم که خسارتی نداشته باشه .

 

متولد اسفند ۶۶  ام و ۱۹ سالمه .

پارسال روانشناسی دانشگاه ساری قبول شدم و ...**

 

کپل خان یا همون گردال خان پسر دوست مامانمه که مامانامون از بچگی با هم بودن و به طبع منو کپل خان هم از بچگی باهم بزرگ شدیم تقریبآ

و از بچگی هم همدیگه رو دوس داشتیم .اینو سال ها بعدش فهمیدیم یعنی همین چن سال اخیر .

حدود ۲ سالی میشه که رسمآ به همدیگه دوست داشتنمون و اعلام کردیم و...

هنوز زن شناسنامه ایش نشدم اما اگه خدا بخواد ایشالله تا چن وقت دیگه ؟؟؟‌

میشم

گردال خان یه عالمه لقب دیگه هم داره که ممکنه اینجا به اون اسم ازش بگم که حالا بعدآ میام و میگم چیا صداش میکنم .

 

۲۰ سالشه و متولد فروردین ماهه.من آخرین ماه سالم و کپل خان اولین . دانشجوی کامپیوتره همین جا شهر خودمونه  ...

 

 

 

 و **من ساری انتخاب اول قبول شدم  ناناز هم که اونموقع بهترین دوستم بود تنکابن انتخاب سوم   قبول شد .  ولی بالاخره با دوندگی  من و بعدشم تکمیل ظرفیت برگشت ساری

خونه داشتیم ۳ نفری منو ناناز و یکی دیگه از بچه های دوران دبیرستان که آذر ماه اون رفت و منو ناناز موندیم و اون خونه ی مزخرفی که اون هم کلاسی مون انتخاب کرد که اونم خودش یه داستان داره که ...بیخیال

تا اینکه ناناز ترم اول و دوم مشروط شد و تیر ماه یعنی همین چن وقت پیش یه اتفاقی افتاد که هم  خود ناناز (یا همون سحر)   اشتباه کرده بود هم من  رابطه مون از طرف اون تیره تار شد و کم کم خیلی کم شد

ما که هر روز زنگ میزدیم و خونه هم بودیم دیگه خبری نداشتیم از هم  .

البته من حدود یه ماه هی رفتم دنبالش و کلی باهاش حرف زدم اما...

منم دیگه ول کردم .واقعآ خسته شدم .

اینجا هم زیاد ازش نمیگم .حوصله ندارم از پرو بازیای الانشم چیزی بگم ...!

 

 

تیده ا  که خیلی دوسش دارم . جریان دوستی مون هم خیلی با نمکه .من اسمش و مشخصاتشو شنیده بودم و میدونستم یه روز که توی روم بود با اسم کوچیک صداش زدم و همون شد یه دعوای باحال و خنده دار و یه کل کل جالب

کلی فحشای آبدار و از دخمل با ادب به دور تا اینکه بعدش با هم دوس شدیم و ...

این جریان مال حدود ۳-۴ سال پیشه .و از اونموقع با هم دوستیم و مثه ۲ تنفنگدار همه جا باهمیم .

لینک وبلاگشم این گوشه توی لینکا هس.

و .... فعلا همین