غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

درد دل های من و نی نی خانومی درونم :*‌ ...!

نمی دونم از کجا بگم ...!

دلم می خواست با یکی حرف بزنم. یکی که تکراری نباشه و حرفای تکراری تحویلم نده .

یکی که فقط گوش بده منم ازش انتظار نداشته باشم حرفی بزنه یا نظری بده .

واسه همینم به جای اینکه گوشی تلفن و بردارم و شماره های آشنا رو برای بار ... بگیرم اومدم اینجا.

اینجا یه آرامش و سکوتی داره که آدم آروم میشه. مثه یه برگه ی سفیده که تو میتونی تا دلت میخواد توش بنویسی .تازه حق پاک کردن یا حذف کردنشو هم داری.

خیلی باحاله.

کاش زندگی هم اینجوری بود ...!

نمیخوام بنالم و شکایت کنم.فقط میخوام بگم از خودم و افکارم همین...!

دلم یه جوریه. انگار کلافه س. نق نقو شده اون نی نی کوچولوی درونم .

جلوی چشم من مثه دیوونه ها خودشو به در و دیوار قفس میکوبه تا آزاد شه.

نمیدونم چی از آزادی میخواد . اصن میفهمه آزادی چیه یا نه؟ لابد میفهمه دیگه

دوس داره بره. بره یه جایی غیر از اینجایی که هس.

نه اینکه اینجا بد باشه ها .اما  تنوع میخواد.یعنی میخواد یه چیزایی باشه و یه چیزایی نه.

نمی دونم شاید داره بیخود بهونه میگیره و زووم میکنه روی یه چیزی که دست آویزش باشه .

نی نی کوچولوی من خسته س. چشاش درد گرف انقد به در نگاه کرد و توی خیالاتش منتظر موند.

حالا هر چیزی. چه کوچیک چه بزرگ.

نی نی کوچولوی نازه درون من دوس داره مثه پرنده ها بپره. مثه ماهی ها شنا کنه ... دوس داره چیزای عجیب و قشنگ و تجربه کنه.

نی نی کوچولوی درون من هنوزم حرف منو باور نکرده که دوستشو از دست داده...!

هر چی میگم عزیز دلم.مامانی .خانومی خوبم اون دیگه نیس. رفته. رفته دنبال زندگی خودش.میگه نه مامی  شحر(سحر) خودش گف ...که...که ...که ه  میاد پیشم ...میِِِِِــــــمونه ه.

مگه نه مامی؟‌ بعد هم غش میکنه از خنده و میره

منم تو دلم میگم خانومی خوبم وقتی که دیگه اون اینجوری شد. اینکارا رو کرد .اون حرفا رو زد. به نظر تو بودن باهاش  درسته؟

حیف که توضیحش واسه تو سخته. میدونم هنوزم که هنوزه  یاد نگرفتی دنیا رو اونجوری که هس ببینی.

هنوز زوده اما نمیدونم تا کی اینجوری میمونی. میدونم که فک میکنی همه خوبن همه مهربونن همه رو راستن...

اما عزیزم اینجوری نیس.آره هستن کسایی که اینجورین.اما هستن کسایی هم که...!‌

اینا رو واسه الانت نمیگم.واسه وقتی که بزرگتر شدی مینویسم کوچولوی مهربونم .واسه وقتی که ممکنه اون دور دورا یه روزی از راه برسه.

نمیخوام ضربه بخوری .نمیخوام.

اما ضربه خوردی. خودتم حسش کردی .ولی انکار میکنی یا به روی خودت نمیاری همون کاری که شاید  کوچولوهای دیگه میکنن

اما عزیز دلم. چشاتو باز کن. نگاه کن...!

 

 

 

دلم مسافرت میخواد. نمیدونم چی میشه. از هیچی خبر ندارم هیچی هم قطعی نیس.

منتظر میمونم با اینکه متنفرم از انتظار لعنتی .

حتی خانوم کوچولوی درونم هم اعصابش خورد میشه و بدقلقی میکنه. اما چاره نیس.

 

 

 

خداوندا این بار را به تو میسپارم و خود آسوده و رها میشوم . به جای من تو بجنگ همانا که تو همیشه پیروزی...!!!

 

 پ.ن:دیدی یه روزایی آدم حس میکنه خیلی جذابه یه روزای هم حس میکنه خیلی بیریخت شده؟

امروز از اون روزا بود که هی من راه رفتم و گفتم چقد زشت شدم...! فک کنم واسه استرس و ...اینا هم باشه که اینجوری میشه

 

 

پ.ن: سحر میخواد دوباره واسه مهر ثبت نام کنه. انصراف نمیده.

روابطمون تیره و تاره. فقط موقعی که کار داره اس ام اس میده . واسه تاریخ ثبت نام و ...این جور چیزا...

 

پ.ن: چن دقیقه پیش حس کردم دلم تنگ شده واسش.

 

روزگار غریبی ست...!!!!

نظرات 8 + ارسال نظر
تیده آ پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:29 ب.ظ http://ghalb-yakhi.persianblog.ir

نمیدونم شی بگم
مجبوریم که صبر کنیم

امیر پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:49 ب.ظ http://amirmafia.persianblog.ir

منم بقال سر کوچتون هستم!

شاذه جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:36 ق.ظ http://shazze.blogsky.com

سلاممممم
بدجوره با نوشته هات موافقم. منم تو این تور نامریی خاردار هی دست و پا میزنم به امید گریز...
بدموقعی به تور ما خوردی دختر. داستان قبلی کار من نبود. داستان فعلیم اولشه. عوض میشه. اما تو می تونی آقای رییس رو از کنار صفحه بازش کنی و بخونی. باور کن قشنگه. همه خوششون اومد.

GhelyoOoOon.blogfa.com جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:22 ب.ظ http://www.GhelyoOoOon.blogfa.com

سلام خوبی نیلیا
چه عجب
ببخشید من نیومدم
یه خرده مشکلات
بازم ببخشید

خودم جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:19 ب.ظ http://ندارم

خاک بر سرت!!! اون چه حرفایی بود تو وب شاذه زده بودی؟؟؟ شاذه خودش چادریه!!! ای بی حیا!!!

پیشول یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:20 ق.ظ http://yavashakiham.plogfa.com

خنده ات از ته دل.گریه ات از سر شوق.نبود هیچ غروبت غمناک.خوشحال می شم به منم سر بزنی.

ماریا یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.zizi123.blogfa.com/

سلام دختر خوب قهر چیه مگه من بچه ام قهر کنم من هم از دیدنت خوشحالم دوستت دارم ماریا دیگه هم از این حرفها نزن

گندم یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:41 ب.ظ


«گروپ اسرار ماوراء شروع به کار کرده است»

با عضویت در این گروپ می توانید ایمیل های گروپ در موضوعات زیر را دریافت کنید:

اسرار و رموز زندگی، موفقیت، ارتباط با ماوراء و شناخت حقیقت نامحدود انسان
اعمال خارق العاده و استثنایی
کتاب های الکترونیک نایاب و ارزشمند (رایگان)
کلیپ های جذاب و جدید
معرفی سایت ها و وبلاگ های برتر
...

http://groups.yahoo.com/group/Asraremavara

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد