غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

نی نی و دلتنگی و غر غر و ...!

اصن حس و حال ندارم

دلم میخواد هی بخوابم.

دلم تنگه.خسته ام .بی حوصله ام .سرگردونم .دپرسم.

دلم انگار همه چی میخواد و هیچی نمیخواد

هیچی انگار طبق روالی که من میخوام پیش نمیره

انقد منتظر شدم که دیگه کرخت شدم. همه چی انگار نشدنی شده

شور و شوقم و زود ازم میگیره.

۶-۵ روزی هس امید  و ندیدم .همین جوری بیخودی .البته بیخوده بیخود هم نه

همیشه همینجوریه موقع امتحانا که میشه امید دیگه استرسش شروع میشه و از خونه بیرون نمیاد

۹ م امتحان سی پلاس پلاس داره و میگه هنوز به نصفه کتابم نرسیدم.

منم ۴شنبه با تیده ا بیرون بودم.امید باشگاه بود با مازی گفتم کجایین گف داریم میریم خونه دیگه. بیام ؟کارم داری ؟ گفتم نه.

یه کم هم قهر بودم. بعد شبش داشتیم میحرفیدیم گفتم امید بیییییااااا (مدل بچگونه بخونش) گف کجا عزیزم؟ گفتم ددری .گف نه دیگه الان نه امتحانم دارم عزیزم .دوشنبه همدیگه رو میبینیم کلی پیش همیم دیگه. بعد گف منظورت کی بود الان بود ؟‌

گفتم نه .واقعآ هم منظورم دوشنبه بود که گفتم بیا. ولی وقتی که گف  نریم  باشه دوشنبه همو میبینیم لجم گرف. لج کردم گفتم تو دلم  نمیام بیرون تا منو ببینی که دلت هی بتنگه !

فقط یه حرف بودا نمیدونم چرا واقعآ اینجوری شد و موقعیتش پیش نیومد.

بیشتر لج کردنامو قهر کردنامم مال دلتنگی و ندیدنشه

اعصابم خورد میشه وقتی میبینم خونواده ش که فعلآ ازشون خوشم نمیاد (چون اون کاری که میخوایم و فعلآ انجام نمیدن و میگن زوده باشه وقتی داداش بزرگه رف بعد ...و اینا)  همش میبیننش و انقد پرو ون. 

یعنی من که اینهمه دوسش دارم واسه دیدنش باید کلی غصه بخورم اما اونا  همیشه پسرشون داداششون کنارشونه  و هر کاری هم بخوان براشون انجام میده .

همشون بدون گردالیم  لنگ میمونن  

اما من...! اونا هیچی نمیفهمن .هیچی.من دوسشون ندارم مگه ما چی میخوایم؟میخوایم مال هم باشیم بی دردسر 

از این عروس آخریه هم متنفرم که زودتر عروسی نمیکنن برن که ما زودتر به هدفمون برسیم

از خواهر گردالی هم بدم میاد که دوس داره راجع به همه چی نظر بده همش گردالی و میبرن با خودشون این ور اون وراون وقت منه بیچاره

 

من دوسشون ندارم.میخوام خفه شون کنم

دلم گردالی و میخواد .یه لحظه گرفتن دستای قویش. مهربونیاشچشای معصومش  نگاه قشنگش صدای نفساش  آروم بودنش خنده هاش حتی اشکای نازش که دلم و میلرزونن  میخوام حسش کنم باورش کنم

اون وقتا که چن روز نمیدیدیمش  هی میگفتم نی نی نکنه این فقط یه صداس .صدایی که وجود خارجی نداره. نکنه همش خواب و خیاله چن روزه دوباره اینجوری شدم

تا کی باید تحمل کنم چن روز دیگه؟ چرا درک ندارن اینا اه

حوصله ندارم .دلم میخواد لالایی کنم و وقتی چشام و باز کنم که امید و ببینم

دلم یه عالمه اشک نریخته داره کی این اوضاع مزخرف تموم میشه

 

 

 

 

پ.ن: ۴م امتحان دارم هیچی هم نخوندم.

پ.ن: اه این ناناز(سحر احمق) هم مارو  ن م و د انقد که اس ام اس زد که برو  کارنامه و یوزر و  کوفت و بلامو از دانشگاه بگیر.اه. احمق وقتی کار داره یاد من میفته

 

پ.ن: همه برن گم شن نمیدونم چرا اینو گف.نی نی درونم و میگم .

نظرات 3 + ارسال نظر
علی یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:47 ب.ظ http://takotanhazirebaroon.blogsky.com

سلام...
کنترل کن خودت را ... :دی
خوش باش و سلامت...

ایلا یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:11 ب.ظ http://www.nedayemonady.persianblog.ir

دعوتم را می پذیری ؟

مریم یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:47 ب.ظ

بعدن ببین این روزا چه خاطره های خوف خوفی میشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد