غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

بازی

سلام مینا جونم نو به همون بازی فیلنامه دعوت کرده منو با کمال میل میام بازی

فقط ممکنه جر بزنم ها .گفته باشم .

 

۱- چهار  اتفاق مهم زندگی که بایدحتما بهش اشاره بشه    کدومه؟

۲- چهار اتفاق مهم که اگه بهشون اشاره نشه خیلی بهتره!!!

۳- خلاصه ای از اخلاق و شخصیت که باید بهشون اشاره شه؛

۴.هنرپیشه ای که برای بازی کردن نقش خودتون مناسب می بینید:

 

 

خوب در جواب اولی میگم که :

 

به دنیا اومدنم و داشتن خونواده ی خیلی خیلی خیلی خوبم.مامان و بابا و خاله و ...!

اتفاقای مهم توی زندگیم زیاد بوده که هر کدومش  برای اینکه الان من بشم، من خیلی بزرگ و مهم بوده حتی جزیی ترینش

مثل اولین باری که گم شدم. فچ کنم ۲ یا ۳ سالم بود با مامانم داشتیم میرفتیم خونه ی خاله م که مامانم توی راه یه سرکی هم توی مغازه ها میکشید و منم دستش و محکم چسبیده بودم یه لحظه که دستشو ول کردم لحظه ی بعدش  دیدم یه جای دیگه وایسادم .روی سکوی  یه مسجد همون نزدیکیا .اصن نفهمیدم چی شد .چه جوری رفتم اونجا. من اونجا وایساده بودم حیرون .مامانم هم از اون ور توی همون ۱۰ ثانیه اول خودشو داشت به آب و آتیش میزد و ...!

تا اینکه بعد یه آقایی اومد و پیدام کرد و من برد داد به مامانم .اون آقاهه مهربونه هنوزم هس. چشاش چن سال بعد دیگه ندید و روزنامه میفروشه.خیلی دوسش دارم و واسش ارزش قائلم .

اون روز که من گم شدم همه حیرت کرده بودن که من بچه ی به اون کوچیکی با اون پاهای کوچولو  چطوری رسیدم اونجا و کی رسیدم اصن. چون در کمتر از ۲ -۳ ثانیه اتفاق افتاد . و همه هنوزم تو کف ان که اون قضیه چطوری اتفاق افتاد به اون سرعت.

منم کامل یادمه و بعدها که بزرگتر شدم احساس کردم یه جورایی با یه نیروی غیبی در ارتباطم. حس شیشم قوی ای هم دارم و هرچیزی که اراده کنم یا حسش کنم اتفاق میفته . از لحاظ تلپاتی هم با دوستای نزدیکم مخصوصآ کپل خان خیلی قویم.

 

سفرهایی که با مامان بابام رفتم . ۵ سالگی رفتم سوریه و کلی خوش به حالم بود .۶سالگی رفتم مکه و کلی خواسته های عجیب و غریب داشتم از خدا و سال ها بعد بهشون رسیدم و فهمیدم که درست وقتی که خواستت و رها میکنی و فراموش میکنی و بهش پیله نمیکنی خدا فرصت پیدا میکنه بره سراغش و واست  تدارک بهترین ها رو ببینه و اینکه هیچ وقت به زور چیزی و نخوام.

توی همون سفرها یه باره دیگه هم با مامان بابام و مامان بابای امید و خود امید رفتیم سوریه که من فهمیدم واقعآ امید و دوس دارم و یه چیزایی داره ذهنم و قلقلک میده اون موقع من سوم دبستان بودم و امید چهارم .خیلی از اون سفر خاطره داریم و کلی هم اعتراف کردیم واسه همدیگه .

 

و اینکه از بچگی خیلی چیزا رو میفهمیدم که ممکن بود بقیه ی همسن و سال هام نفهمن. خیلی مول بودم  مثلآ داشتم حرف میزدم اما به  حرفای طرف گوش میکردم و به روی خودم نمیاوردم .

فهمیدم که یه ذره از دور و بریام جلوترم که بعضی وقتا خوب نبود.یک دلیلشم درکم از دوس داشتن و عاشق شدن و ...!

 

توی همون دورانی که گم شدم.حدود ۲-۳  سالگی خیلی چیزا رو میدیدم که بقیه نمیدیدن.یعنی عجیب بود برام.من یه همزمان که یه جایی بودم یه جای دیگه هم بودم و میدیدم یه چیزایی .انگار با ماوراء  ارتباطم قوی تر از الان بود .و به شدت هم از تاریکی و تنهایی توی تاریکی میترسم.نمیدونم حالا چه اتفاقی افتاده توی تاریکی واسم که اینجوریم و فوبیا دارم.

 

و یکی دیگه استعدادم و بازیگوشیم بود.که خیلی خوب و زود مطلب و میگیرم اما شر و تنبلم و دوس ندارم به خودم زحمت بدم به همون یه دوره نصفه نیمه خوندن و  ۱۵-۱۶ گرفتن راضی ام. و به خاطر استعدادم از سوم دبستان تابستونا میرفتم کلاس زبان و از اول راهنمایی یه سره رفتم تا سوم دبیرستان.حدود ۶ سال پشت سر هم و تا ترم ۲۴ هم رفتم اما ترم آخر و افتادم دیگه نرفتم. و بعد از حدود ۶ -۷ ماه دوباره شروع کردم به کلاس مکالمه رفتن تا الان  که خیلی هم راضی ام از اینکه مامانم منو فرستاد .دستش درد نکنه فداش بشم.

 

و آخری هم که دوستی منو امید و فهمیدن اینکه سال هاس همدیگه رو دوس داریم و ...!

 

 

۲.اتفاقای بد هم زیاد افتاده که بیشتر خودم باعث و بانیش بودم.

دعواهای من و مامانم که ۲-۳  سالی ادامه داشت و خیلی هم شدید بود...!اصلآ نمیخوام یاد اون سال های بحرانی و بد بیفتم.

 

سال اول دبیرستان که اوج دوس داشتن امید بود اما من هیچ وقت نشونش نمیدادم و همیشه خشن برخورد میکردم .که امید یه حرفی زد که واقعیت نداشت فقط واسه اینکه لج منو در بیاره منم فهمیدم الکی گفته اما ازش زده شدم متنفر شدم و ... اتفاقای مزخرف بعدی و ....!

 

اون ۳ سال یعنی از اول تا پیش دانشگاهی و دلم میخواد شدیدآ از فیلتر بگذرونم و بچلونم.خیلی اشتباهات مزخرفی کردم!

 

۳. که اخلاق و شخصیتمو چن تا پست پایینتر به طور کامل گفتم

 

 

۴.هنر پیشه ای نیس که شبیه ش باشم. اما اگه بخواد کسی نقش منو بازی کنه اووووووووووووووم .نمیدونم  کی باشه باید فچ کنم  خودم از همه بهتر بتونم