غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

سال ۸۶

*پارسال توی عید فهمیدیم که مامان امید میدونه منو امید با هم رابطه داریم.

یعنی میدونس یکی هس ولی نمیدونست منم اون کسی که امید باهاش هست...

*بعد از عید رابطه مون کلی پیشرفت کرد و راهمون یکم هموارتر شد و تونستیم توقعات هم و دلیل با هم بودنمون رو بهتر درک کنیم و ثابت قدم تر شیم

*۳۱ خرداد ماه اون اتفاق مسخره و ...افتاد و ....

*رابطه ی منو سحر شکراب شد.البته یه جورایی بیشتر تقصیر سحر بود.خودشو گه کرده بود

*خونه ی ساری رو پس دادیم.

*تابستون واحد برداشتم و قبول شدم

*دربه در دنبال خونه بودم و پیدا نمیشد

اعصابم خورد بود

*بالاخره پیدا شد اما هم خونه ای هام به من نمیخوردن یا شایدم من به اونا

رفت و آمد میکردم

*آبان ماه دوباره با سحر آشتی کردم و ...

*یه دفعه دلم و زدم به دریا و با ترسم از آمپول و سرم و ...کنار اومدم به اجبار و گفتم که میخوام بهمن ماه عمل کنم ولی بازم زمانش و جلو انداختم و با امید رفتیم دکتر و کارا رو انجام دادیم و روزشو تعیین کردیم.

به حرف بقیه که میگفتن باشه واسه تابستون و واسه بهمن ماه و عمل نکن و ...گوش نکردم

روزشو ۲۰ آذر تعیین کردم 

۳*ژ هفته قبل از عمل با اون همه ترس و دلهره تنهایی رفتم واسه آزمایش خون واسه اولین بار ولی طاقت نیاوردم و زنگ زدم خاله م بیاد پیشم و کلی گریه کردم و اشک ریختم از ترس و به زر و زور گذاشتم خون بگیرن ازم

هفته بعدش آنفلانزا شدم و واسه اولین بار دکتر بهم سرم داد و ۲ تا آمپول عضله بعد از چندین سال یه عالمه التماس و گریه و اشک و آه افاقه نکرد و مجبورم کردن که بزنم.

با هزار زر و گریه سرم  و آمپول ها رو تزریق کردن

روز عملم ترسیده بودم

با خاله و بابا رفته بودم بیمارستان مامانم نیومد چون موافق نبود.دلشم نداشت منو روی تخت بیمارستان ببینه

خاله لیلا و دختراش لعیا و یلدا هم اومدن

۵ نفری کنارم بودن

میترا اومد منو بر اتاق عمل زیاد نترسیدم فقط سر سرم زدن یه کم نق زدم و دیگه هیچی نفهمیدم

عملم خوب بود و راضیم اگه...

*بهمن ماه تیده ا قبول شد

خونه گرفتیم

*بین بهمن و اسفند مامان امید ...

اسفند ماه فهمیدم که قضیه ی ...چیه و داغونم کرد و داره داغون ترم میکنه...

و حالا داریم به شمارش معکوس نزدیک میشیم...

 


خدایا امسال میخوام جزو بهترین ها باشه.

جزو بهترین ها  باشم.باشه .باشیم

میخوام جزو خوشبخت ترین ها باشیم.من و خونواده ی بزرگ من .خودت میدونی چن تا زیر مجموعه داره دیگه

خدایا میخوام سال خوشی و آرامش و پیروزی و بهروزی باشه

خدایا میخوام بهترین ها نصیب مون باشه

خدایا میخوام تموم نگرونی ها رو به بهترین وجه ممکن برطرف کنی

میخوام  تموم سختی ها رو تموم دور از ممکن ها رو به بهترین شکل ممکن کنی

میخوام هیچ غم و قصه ای توی دلمون نباشه

خدایا هدایتش- م- مون  کن.دستشو  دستمو دستمونو بگیر و مثل همیشه معجزه کن

 

خدایا شکرت به خاطر همه ی نعمتایی که عطا کردی...

خدایا ممنونم ازت که کنارمون بودی مثل همیشه

خدایا باش و کمکمون کن و کمکش کن

خدایا ....