غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

غرغرنامه های نی نی پرنسس از سرزمین یخ ها

من پرنسس سزرمین یخ ها هستم و تا همیشه پرنسس سرزمین یخ ها خواهم ماند ...شما؟‌

تعارض..اجتناب...گرایش

 ۱۶/۱۱/۸۶  سه شنبه

 

امروز از اون روزاییه که بدجوری اعصابم شیشه ای شده و دل نازک شدم.

خودمم میدونم چرا...!

اعصابم خورده هی میشینیم واسه خودم حساب میکنم چرتکه میندازم که اگه فردا ال بشه بل بشه چیکا کنم

اصن امروز برم؟نرم؟

اعصابم خووووووووووورده ه ه ه ه ه ه ه ه

چون کاری و که دوست ندارم باید انجام بدم

اه .گندت بزنن.خاک توی اون سرشون کنم.الهی بمیرن همهههههههه شووووووووووووووووووووون

فردا ساعت ۹ صب امتحان فیزیو دارم.

پس فردا صب هم متون زبان تخصصی.

اه من که اینهمه زبان دوست داشتم حالا حالم ازش بهم میخوره لعنتی آشغال

خیلی سخته .یه چیزایی داره توش که من فارسیش و به زرو میفهمم چه برسه انگلیسی ش و اه

واسه فیزیو مشکلی ندارم .البته واسه رشد هم مشکلی نداشتم و گند زدم هنوزم نمره ی مزخرفش نیومده لعنتی.خدا سر این یکی رحم کنه .ایش

 

مجبورم برم خونه ساری خونه سحر اینا.اه بدم میاد از اونجا

آخه یه اتاقه یا یه آشپزخونه دسشویی حمومشم کنار راهروی  ورودی.بعد حالا ما همه با هم توی یه اتاقیم که کمتر از ۱۲ متره.همه چسبیدیم به هم.نمیتونیم نفس بکشیم.بنده هم حق هیچ گونه حرف زدنی رو با موبایلم ندارم.چونکه ممکنه مامان جونه سحر خانوم شک کنه که دارم با کی حرف میزنم.اه

اس ام اس هم نمیتونم زیاد بدم.اصن کلا اونجا زندگیت تعطیله

اونوقت مجبورم ۲ شب هم اونجا بمونم چونکه ۴شنبه و ۵شنبه پشت سر همه .

اه.

یکی نیس بگه داری میری خونه مردم غر هم میزنی بچه پررو

حالا نمیدونم برم خونه خودم تو ساری که البته یکی دیگه رو جای خودم آوردم ولی هنوز پول پیش رو پس نگرفتم وسایلمم اونجاس هنوز .

اه گنننننننننننننننننننننند بزننتون.لعنتی ها .

 

دلم واااااااااااااااااسه امیییییییییییییییید تنگ میشه خوووووووب

مشکل من همینهههههههه.

نمیتونم تحمل کنم دوری و ...

همینکه توی شهری باشم که اونم هست.بدونم فاصله مون اندازه ی یک ربع نه ۲ ساعت آرامش بخش تره تا اینکه بخوام فک کنم اونقد ازش دورم.

شیییییت

امید جونم عصبانی ببخشید .خودت میدونی بهونه گرفتنام واسه دلتنگیمه.

آخه ببین وقتی حس میکنم موقعیتم مورد تهدید قرار گرفته و ممکنه ازت دور بشم اعصابم بهم میریزه و قاطی میکنم.ناخودآگاه شده انگار.هرچیزی که باعث بشه از هم دور بشیم چه فاصله ی فیزیکی چه احساسی باعث میشه داغ کنم و بیقرار بشم.

حاضرم هرکاری بکنم تا کنارت باشم و دور نشم.

مثه یه معتاد شدم که وقتی کم میاره خودش و به در و دیوار میکوبه به هر دری میزنه تا آروم بگیره

اگه جایی بودم که خونه ی خودم بود یعنی با تیله بودم خونه ی خودمون  تلفن هم داشت کسی هم همرام بود (همون تیله) که نمیزاشت با شر بازیاش به غم و غصه و دوریت فک کنم  و میتونستم آزادانه هر وقت که دلم خواست باهات حرف بزنم و مشکلی در این زمینه لا اقل نداشتم آرومتر بودم

شاید فردا صب با سمندهای ترمینال رفتم و دل و زدم به دریا و به روی خودم نیاوردم که ممکنه دیر برسم واسه امتحان

شاید با سواری های شخصی سر ترمینال که جی پی اس  لعنتی رو ندارن رفتم.البته اگه ماشین پر بشه و دچار مشکل نشم.

شاید شاید شاید شاید

 

ولی هر کاری میکنم که  یه لحظه هم  که شده بیشتر کنارت باشم جوجه جونم

دوست دارم جوجه طلاییه تپلیم

 

شروع یه روز قشنگ برفی با وجود تو محشره عزیزم...!

عزیز دلم.ادم برفیه تپل مپلی قلمبه ی من خیلی دوست دارم
فدات بشم که انقد خسته بودی و صدات در نمیومد از شدت خواب و کوفتگی
فدات بشم که الان انقد آروم و خوشکل مثه فرشته ها لالا کردی
کاش پیشت بودم تا دستای تپلیت و توی دستام محکم نگه میداشتم و میبوسیدمشون
فدات بشم که صب ساعت 6:30 از خواب بیدار شدی و تا 10 شب یکسره سر پا بودی و هی این ور اون ور رفتی و زحمت کشیدی و سر کار بودی
عزیزم ممنونم که صب بهم زنگ زدی و گفتی که میای دنبالم تا همراهم باشی و مواظبم باشی و توی این برف سنگین و هوای سرد و وحشتناک تا ترمینال باهام اومدی و تا وقتی سوار اتوبوس نشده بودم نرفتی
عزیزم ممنونم که صب با صدای قشنگت منو بیدار کردی
عزیزم ممنونم که اومدی خونمون دنبالم ممنونم که اومدی و با هم توی اون همه برف راه رفتیم و کلی ذوق کردیم
چه لذت قشنگی داره تو رو بوسیدن توی یه صبح برفی
مرسی که دستای قوی و نازنینت و دور کمرم حلقه کرده بودی و انقد خوشکل نگام میکردی که دلم میخواست همونجا وسط خیابون بغلت کنم و سرم و بزارم روی س ی ن ت
عزیزم خسته نباشی
عزیزم خیلی دوست دارم
امیدم تو بهترین منی


واسه من کسی نمیشه مثه تو ... نمیشه بیاد دوباره مثه تو
بیا پیش من نترس از عاشقی ...دل من کسی نداره مثه تو
دنیامو بهم میریزی با چشات ...نفسم میگیره میمیرم برات
کسی بیشتر از من عاشق تو نیست ...تو بخوای ماهو میارم زیر پات


(این قالبم نمیدونم چرا تاریخ نمیزنه .دیشب امید داشت پستام و میخوند گف کی نوشتی این تاریخ نداره که ...!تازه یادم اومد این قالبه تاریخ نمیزنه...)
00:23 1386/11/15

راستی امید
لیز خوردن بهونه ست تا دست کسی و که دوسش داری محکم تر فشار بدی ....! دستام و محکم نگه دار و مواظبم باش که لیز نخورم جوجه:ی :ی :ی :ی :ی :*:*:*:*
شب برفیت بخیر عزیز دلم :*:*:*:*:*:*::*:*:*:*:*:*

در وصف نی نی جونم ...!

پووووف
چه برفی میاددددد.ساعت 4:30 اونموقع ها بود داشتم با امید حرف میزدم که گف بیرونو نگاه کن ببین چه برفی میاد.دونه هاش هر کدوم اندازه ی گردو بود .انقد قلمبه بودن که چشام گرد شدن.خیلی خوشکل بودن دوس داشتم برم بگیرمشون توی دستام و هی نیگاشون کنم .

کلی کیف کردیم با هم.همراهش باد هم میزد و برفا رو کجکی به سمت چپ هدایت میکرد بعد یه کم میگذشت هی کم و زیاد میشد جهتشو عوض میکرد.وا میستاد باز دوباره شروع میکردن باریدن.خیلی با نمک شده بود.


این ویلی خان هم روی پاهاش بلند شده بود( مثه یه آدم که قد بلندی میکنه یه جایی رو دید بزنه اونم همینجوری روی پاهاش وایساده بود) سرک میکشید از پنجره بیرون رو با تعجب و یه حالت با نمک نیگاه میکرد

بد دلم هوای مگنوم های دایتی رو کرده صب تا حالا .دیشب رفته بودیم با تیله بیرون یه دونه خریدم آوردم خونه خوردم.باز الان هوسم کرده و از صب کسلم و توی لکم.
تازه شکلات تلخ هم میخوام.کاکائوو هم میخوام .هات چاکلت هم میخوام.میخوووووامممم
کاش انقد سرد نبود میرفتم بیرون و در خدمت شیکم نانازم بودم.تازه یه یه ساعتی هم هوس پیتزا فیورنتینای باباطاهر و مکزیکی های ولنجک و داشتم ولی بیخیال شدم.
تازه کارت شبکه و ای دی اس ال و امتحان بی امتحان هم میخوام.
خوب هوا سرده برفیه جاده ها هم ناجور من چطوری فردا برم ساری خراب شده واسه امتحان مزخرف اندیشه یک اه.
تازه زبان تخصصی رو هم نخوندم و سخته.
ریاضی تخ م ا تی ک هم که دیگه هیچی.

در ضمن همچٍٍُنان منتظره نمره ی درس رشدم که معلوم نی این استاده تصحیح نکرده یا این گاوا توی سایت نزاشتن.اییییییییییییییییییش



دلم میخواد یه ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییش بلند بگم و بعدش برم ایشششششششششششششششششششششششششششششششش


اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه


پی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی فففففففففففففففففف


خودم میدونم واسه چی اینا رو گفتم و به کیا گفتم .ایش.



تازشم میخوام واسه دل خودم و اصن خودم بنویسم.

بیا جیگر اینا تقدیم به توی نی نی جون خوشکله نانازه لوس و ننره کاکائویی جیگر منی عسل خانومی(با نینی درونمم که انقد ناز داره و هی دلش چیزای رنگ و وارنگ میخواد و من الان شرمنده ش شدم چون واسه خاطره خودش که سرما نخوره و سر نخوره نتونستم برم بیرون و به خواسته ش برسونمش.ایشالله فردا یا پس فردا باشه گلم؟)


1-من نباشم کی تو رویا موهات و ناز میکنه
2-کی با بالهای شکسته با تو پرواز می کنه
3-راست بگو من که نباشم اخمای پیشونیت و
4-کی میاد دونه دونه با حوصله باز بکنه
5-من نباشم کی میاد ناز نگات و میخره
6-کی میاد دنبال تو تو رو تا خورشید ببره
7-کی میگه حقا همیشه با توئه
8-واسه خاطره تو کی میره پشت پنجره ؟
9-من اگه نباشم کی واسه همیشه تورو میپرسته
10-کی برات میمیره کی نمیشه خسته؟
11-کی تو رو میزاره روی دوتا چشماش
12-کی اگه نباشی میگیره نفسهاش




1= من اینهمه موهات و ناز میکنم .اهه یادت رفته؟ کی موهات و ناز میکنه وقتی خوابت نمیبره و داری کم کم بهونه میگیری و میری سراغ گوشی که تک بندازی به ملت بیگناه
2=آره دیگه اینهمه خسته ام ولی باز به خاطر توی ِ ددری میرم بیرون یا وقتی دلت واسه کپل خان تنگ شده هر جا و هر جوری باشه خودمو میرسونم بهش تا ببینیش یا ....
3=خداییش وقتی غصه داری کی میشینه هی باهات سر و کله بزنه هی باهات حرف بزنه هی واست قضیه ها رو راست و ریس کنه هی بگه بیخیال و درُس میشه و ...!؟

4=خدایشش وقتی میشینی جلوی آینه هی بهم میخندی کی نازت و میکشه و قربون صدقه ت میره؟میگه وای نانازی قربونت برم چه سری چه چشی عجب پایی؟

5=خداییش دیگه کی توی هوای یخبندون یا یه جمعه ی تاریک و سرد حوصله داره زنگ بزنه شیرینی فروشی و بپرسه نارنجک دارین امروز؟ و وقتی بگن آره مثه من پاشه بره واسه شیکمه شیکموی توشولوت یک کیلو نارنجک بخره و بعد یواشکی توی کوچه از توی جعبه ش دربیاره بده بهت که دلت آب نشه تا خونه ؟

6=خداییش دیگه شده دعوات کنم؟حالا نه ه ه ه ه ه ه .میدونم بعضی وقتا دعوات کردم ولی بیشتره وقتا حق میدم بهت و میگم باشه عزیزم .در خدمت گذاری ؟گزاری؟ آماده ام قربان

7= آره دیگه واسه فضولی های توی وروجک میرم پشت پنجره ببینم چه خبره تا تو کیف کنی
8.9.10.11.12= من ایییییییییییییین همه ه ه ه ه ه ه ه دوسسسسسسسسسسسست دارررررررررررررم تو هم منو میدوستی؟
نینی درون =آلللللللللللللللللله دوسیت دالم نینی بلون (برون)



هی کپل خان وقتی نینی از غم ِ شیکم ناراحنه انقد گیر نده که بگو چی شده و قاطی نکن که نینی میاد لهت میکنه هااااااااااااااااااااااااااااا .اَه.

اینم واسه تپلی =
ناز و لبخند صدات هارمونی ِ
نفست هزار و یک سمفونی ِ
اون ستاره هایی که کوچیکترن
همش از خدا میپرسن اون کیه
اون کیه ،کیه موهای رنگ شبش ابریشم
اون کیه، چرا همه دیوونه شن یه عالمه
اون کیه، هر چی براش گریه کنی بازم کمه
اون کیه ،چرا همه دیوونه شن یه عالمه
از تو بهتر مگه میشه پیدا
عشقت تو قصه مگه میشه جا ؟
خوب میدونم اهل آسمونی
اگه بری زمین میشه تنها



خدایا بدوووووووووو.....!!!!:ی :ی

یه جای های کلاس و خوشکل و تر و تمیز و ...ایناش بخوره تو سرم.
دوس داشتم الان ساری با یکی خونه داشتم تا لنقد مجبور نشم هی برم و بیام. و توی راه وقتم تلف شه.میشد به جای اینکه 2 ساعت توی راه باشم برم بخوابم بعد از بیدار شدن یه لیوان چایی بخورم و کتابامو بیارم و شروع کنم آروم آروم خوندن.
از درس خوندن بدم نمیاد.عاشق رشته مم.اما اگه تحت فشار باشم عصبی میشم.دوس دارم با ارامش مطالب و بفهمم .دوس دارم بفمم نه اینکه حفظ کنم واسه امتحان.اینجور موقع ها همش به خودم میگم درست بخون اگه بخوای حفظ کنی که فردا هر جا میری باید کتابات و هم با خودت ببری بدبخت .

دیروز امتحان رشد 2 داشتم.خوب خونده بودما .2-3 دوری هم دوره کرده بودم به روش خودم.ولی نمیدونم چرا اینجوری شد.از اول ترم خیالم از بابت روان رشد و روان تربیتی راحت بود چون هم سر کلاس خوب میفهمیم هم اینکه قبل و بعدش میخوندم.اما همینا رو بیشتر گند زدم.امتحانش خیلی سخت بود. یه تستایی که وس داشتی موهات و دونه دونه بکنی از بس شبیه هم بود.اون 9 تا تشریحی هم که اصن قرار نبود در کار باشه و ...من گند زدم.
اکثرا گند زدن ولی من وضعم حس میکنم بدتره.نمیدونم...!
بعد از امتحان کلی با نجمه و نسیبه رفتیم سراغ استاد و حرف زدیم و التماس کردیم .هی میخندید و میگف گند زدین.به من میگف ولی تو میفتی .چون رفتی بینی ت و عمل کنی.ای خدا ...!!!نکنه جدی گفته باشه یا وقتی داره ورقه مو تصحیح میکنه با خوندن چرت و پرتام دماغم یادش بیاد و ...!!!
نه نه نه نه نه من میدونم من این درس و با یه نمره ی عالی پاس میکنم همین ترم.من اطمینان دارم.
اه این جیک توی قفسه و داره تموم ورقه های منو پاره میکنه عوضی اعصابم و بهم ریخته میرم درش بیارم.اه

حالا الان ذهنم خیلی درگیره همش دلواپسم و دلشوره دارم.میترسم.
خدا کنه زودتر نمره ها رو توی سایت بزنن .دیروز بود امتحانمون خدا کنه نهایتش تا جمعه بزارن نمره ها رو.یا لااقل شنبه ای خدااااا....!!!!
این یکی درسم خیلیییییییییییی مهمههههههههه آخههههههههه...!!!!
امیدوارم بیام دوباره همینجا با خوشحالی بگم که قبول شددددم پاسسسسس کردمممممممممممممممممم.یوهوووووووووو چه حالیییییییییییی مییییییییییییدهههههههههههههه مگه نه؟:ی:ی:ی:ی



امید از صب استانداری بود .الانم فک کنم رفته یه شهر دیگه فک کنم اینچه برون
دلم واسش تنگیدههههههههههههههههه بود دیششششششششششششب.صداش و که میشنیدم بغض میکردم. قلمبه با بغض میگف دلم واست یه ذره شده بعد من بیشتر بغض میکردم.
میگف بعضی وقتا تصور میکنم کنارمی توی بغلمی آروم آروم نازت میکنم و باهات حرف میزنم.
گفتم آره جوجه منم خیلی وقتا باهات حرف میزنم دستای خودمو به جای دستای تو ناز میکنم .

فداااااااااااااااااااااااای تو بشم من الهی عزیزه دللللللللم .الهی نینی قربونت بره .فدای اون دستای تپلی و نازت بشم گل خوشکلم. قربونت برم من که انقد آروم و مهربونی جیگرم.
به قول خودت که میگی " من دلم روشنه تا چن ماهه دیگه وقتی اون دوتا رفتن نوبت ما میشه و ما کناره همیم " آره عزیزم منم واسم مسلمه که اینجوری میشه عزیزم.
همه چیز به من و تو بستگی داره و خواسته هامون و اعتقاداتمون.هر چی بخوایم همون میشه گلم



من کم حوصله نیستم .برخلاف اخلاقی که دارم بزار یه پرانتز باز کنم (من یکی یه دونه ام .لوسم و واسه خاطر همین یکی یه دونه بودنم به تموم خواسته های ریز و درشتم دیر یا زود رسیدم. ) در مورد این قضیه خیلی صبوری کردم . خدا و امید جفتشون شاهدن که چه روزایی رو پشت سر گذاشتیم و چه شرایطی رو تحمل کردیم.

خوب سختی زیاد داشت این راه <.... ( فعلآ کات تا بقیه ش که پایین تره ) (واااااااااااای وقتی این جمله رو نوشتم تا بقیه ی قضیه رو واسه مینا جون تعریف کنم یه لحظه حس کردم تابستونه و من در این موقعیتم .....> هوا خنکه .من تاپ و شلوارک پامه .چسب بینیم و باز کردم و دارم سعی میکنم سرم و یه کم بالاتر بگیرم منتظرم ماکارونی مامان آماده شه برم سراغش.امید از سر کار زنگ زده و باهاش حرف زدم (زنگ هم زدا ) بعد حالا اینجا نشستم دارم آپ میکنم راجع به این 3 سالی که منو امید با هم دوست بودیم و تموم شده و حالا نامزد شدیم و من دارم راجع به احساس اون زمان و احساسی که در حال حاضر دارم(نامزدی) حرف میزنم و مثه همیشه واسه خودم نتیجه گیری میکنم و خوشحالم و دیگه نمیدونم چیا بنویسم و زل زدم به چراغ چشمک زدن مودم (مودمی که قراره تا 1 ماهه دیگه اینجا مشغول به کار شده باشه :ی )

وااااای چه باحال.یادمه نزدیک یکی دو هفته قبل از عملم .یه شب خوابیده بودم نصفه شب میخواستم غلت بزنم که یهو فک کردم بینی مو عمل کردم تو دلم گفتم هویییی بچه مواظب مماخ باش و سرم و صاف گذاشتم روی بالش.بعد که یه کم هوشیارتر شدم تازه یادم اومدم من هنوز عمل نکردم که.کلی به خودم و اون حالت حق به جانب و شاکیم خندیدم فردا صبش.


خیلی جالبه واسم بعضی حسا زودتر از موقعش میاد سراغم تا منو آماده کنه :ی :ی :ی :ی به قول ساناز دوستم که میگه خواهر جاااااااااان تووووووووووو خرررررررررر شانسیییی قبول کن :ی :ی :ی :ی :ی
و من با کمال میل قبول میکنم.که تموم اتفاقات زندگیم به جا و در بهترین حالت اتفاق میفته.میسی :ی :ی :ی :ی گاد


آهاااا راستی داشتم واسه مینا جون مینوشتم . من بی حوصله نیستم بر عکس اکثرا میخندم یعنی هم سعی میکنم بخندم هم اینکه واقعا میخندم.
و زیاد حساس نمیشم.
ولی گاهی وقتا دیگه از حد و توان من خارجه صبر کردن.بعضی وقتا یه چیزایی میبینیم که لجمون در میاد و عرصه رو به ما تنگ میکنه

و اینکه امید واقعا بزرگ شده و میشه بهش تکیه کرد.ما فک میکنیم اونقدر بزرگ شدیم که بتونیم واسه زندگی مون تصمیم های درست و عاقلانه ای بگیریم.من که از بچگی تصمیمای مهم و خودم میگرفتم .یعنی بهم این استقلال و میدادن و تصمیم غلطی هم نگرفتم تا حالا و ساپورت شدم .
امید هم همینطور .منتهی چون بچه ی آخره خواهر برادراش یه کمی دخالت میکردن کمکمش میکردن که الان دیگه خیلی خیلی کم شده و امید شده مشاور اونا در بیشتر زمینه ها .به خاطر اطلاعات بالا و به روزی که داره.
من مرد شدن و توی این نمیبینم که بخوای به همسرت تکیه کنی ...!!!
من امید و امید میبینم.نه دستگاه چاپ اسکناس نه کارمندی که زیر دستمه و باید کارشو درست انجام بده.نه مردی که همه ی تصمیمای مهم زندگی و خودش به تنهایی بگیره و نزاره آب تو دل من تکون بخوره نه ....


من امید و اینجوری میبینم.امید یعنی من و من یعنی امید. ما دو تا یکی ایم با ظاهر متفاوت و ظاهرا اطلاعات و دانش متفاوت و مشابه .
ما یه قلب داریم و یه زبون و دو تا گوش .
ما میخوایم با هم به هم کمک کنیم. توی رابطه مون کسی جور اون یکی دیگه رو نمیکشه.توی رابطمون هر چی هس دو تاییه..من اگه خوشحال باشم امید هم حتما خوشحاله و بر عکس.ما مثه دوقولوهای یک تخمکی هستیم بیشتر.همه چی مون شبیه . نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه .بازم توضیح میدم
من میگم که این وظیفه ی امید نیس که همش بره سر کار و خرج خونه رو در بیاره و 2 شیفت 3 شیفت سر کار باشه.به هیچ عنوان نمیتونم قبول کنم.من میگم ما میریم سر کار و خرج زندگیمونو در میاریم.من میگیم ما توی خونه کارای خونه رو باهم انجام میدیم.من میگم ما باهم زندگی میکنیم فراتر از یه همخونه فراتر از یه زن و شوهر.ما باهم زندگی میکنم .
ما انقد بزرگ شدیم که تشخیص بدیم واسه هم ساخته شدیم یا نه .انقد قوی شدیم که با مشکلات سر راهمون بجنگیم. انقد مصمم هستیم که تصمیمون تا آخر عمر عوض نشه. ما میگیم این ثابت شده که آدما میتونن فراتر از سنشون هم رفتار کنن.میتونن بزرگتر یا کوچیکتر از اون چیزی باشن که هستن.
ما مکمل همدیگه ایم.ایون جدی میگم مکمل همیم. مثلا وقتی یکیمون عصبیه یکی دیگه آرامش عجیب ئ فوق العاده ای داره. وقتی یکیمون غمگینه یکی دیگه شدیدا امیدواره وقتی یکیمون مریضه یکی دیگه حالش خوبه و توی این شرایط بهم خیلی کمک میکنیم.
تازه الان این کمک ها کلامیه وقتی شرایط فیزیکیش فراهم بشه که فک میکنم قسمت زیادی از تنش ها کنار بره.
ما میخوایم با هم و به کمک هم یه زندگی شاد و بسازیم.این سن آدما نیس که مشخص میکنه الان زوده یا دیره.طرز فکر ادم خیلی مهمه .به نظر من مهمترین چیز اینه که زن و شوهر حرف همدیگه رو بفهمن .واقعا بفهمن.
ما طبق برنامه مون پیش میریم و واسه آینده مون هم یه سری برنامه ریزی کلی داریم.

در ضمن امید خودش بی قرار تر از منه .و منتظره که امیر و سودابه برن تا امید دست به کار شه و با مامانش اینا صحبت کنه.


امیدوارم روزی به زودی زود بیام و خبرای خوشی و اینجا بنویسم.خبرایی که خیلی وقته منو امید منتظرشیم.


امید جونم دوست دارم.زود برگرد خونه زووووووووووود :ی :ی :ی :ی :*:*:*:*:*:*

مرسی مینا جون واسه همه چی...




یه دعای کلی: خدایا ...! :ی:ی:ی توی دلم گفتم .خودش فهمید

یه دعای فوری:خدایا زود باش زود باش یه کاری کن من این رشد 2 رو با نمره ی خوب (قبولی لااقل) پاس کنم خواهش میکنم التماس میکنم.خدایاااااااااااااااااا بدوووووووووووووووووووووو






....!!!!

گاهی وقتا این یک نواختی زندگی بدجوری کلافه م میکنه
اتفاقایی هم که دور و برم میفته بیشتر بهم فشار میاره و منو عصبی میکنه .مثلآ همین دیشب با مازی و امید رفته بودیم
باباطاهر پیتزا سغارش داده بودیم تازه سیب زمینی ها رو آورده بودن که مازی گف امید داداشت.منم هول شدم امید و به زور فرستادم بیرون تا وقتی که پشت داداشش به ما بود گرچه داداشش مارو دیده بود و در حالت عادی اصلا هم واسمون مهم نبود که اون بفهمه یا نه ولی اون استرسی که بهم وارد شد و هولم کرد باعث شد قاطی کنم و دست و پام و گم کنم.
تازه امید زنگ زد و گف اون یکی داداشمم میخواد بیاد عظیم (پسرش که سوم دبستانه و شیطونه هم بیرون وایساده )
داداشش که منو هم دید . وقتی از بچگی توی یه جمعی بزرگ شده باشی حتی از روی لباس پوشیدن یا ودل راه رفتنت میشناسنت .
منم یواشکی رفتم بیرون که شک ندارم که اگه منو ندیده بود از مدل راه رفتنم و مدل لباس پوشیدنم منو شناخت و دید.

رفتیم بیرون یه عالمه استرس و حرص الکی بعد مازی سووییچ و آورد و من نشستم توی ماشین .بعدشم مازی و امید پیتزاها رو گرفتن آوردن توی ماشین توی راه خوردیم.

دیشب رفتم خونه خاله م امپولم و زدم .دکستامتازون.اصلا نفهمیدم کی زد.از بچگی فقط به خاله م و مدل آمپول زدنش اعتماد داشتم.از خودشم آمپول زدن و یاد گرفتم

امروزم رفتم دوباره اونجا و این یکی آمپولم زدم.رفتم سر شیشه ی دارو رو باز کنم بد باز کردم سرش خورد توی گوشت دستم و یه قسمتیش و کند.کلی خون میریخت از دستم و من شوکه شده بودم.اول هیچی نگفتم ولی وقتی بابام از توی آشپزخونه اومد و اونم هول شد و سرم داد زد اشکام سرازیر شدم.توی یه همچین موقع هایی فقط خاله م قلق منو میدونه و باهام راه میاد تا اون استرس و ترس و پشت سر بزارم و آرومم میکنه .بقیه سرم داد میزنن یا بهم میخندن.
ولی خاله م دلداریم میده و به غرغرام گوش میده و ریز ریز و خوشکل میخنده و صبر میکنه ادا اصول هام تموم شه و آماده شم واسه امپول خوردن یا هر چیزه دیگه ای

به امید گفتم وقتی خونه خالمم دم به دقیقه زنگ نزن.اصن خوشم نمیاد وقتی بیرونم یعنی جاییم که نمیتونم حرف بزنم یا راحت نیسم یا زیر ذره بینم حرف بزنم .

دوبار زنگ زد و من نتونستم جواب بدم یه بار که داشتم امپول و آماده میکردم و هنوز دستم زخمی نکرده بودم.یه بارم وقتی که داشت از دستم خون میچکید و من جیغ میزدم حالا نمیدونم چرا.یه بارم وقتی توی ماشین بودم و داشتم با بابام برمیگشتم خونه و دستم یه کاسه ی داغ آش بود .

بهش که میگم چرا زنگ زدی میگه دوس داشتم باهات حرف بزنم.
حالا من نمیدونم چرا عصبانی شدم؟نمیدونم اگه کسه دیگه ای هم بود عصبی میشد یا نه؟
اصن من هیچی نمیدونم

از یه طرف توی شوک بود از دیدن اون تیکه ی کنده شده از انگشتم و اینکه موقع امپول زدن پام و یه دفعه و ناخوداگاه سفت کردم و یه کوچولو دردم اومد(آخه خاله که میخواد آمپول بزنه میگه بسم الله و فرو میکنه توی تنم خیلی آروم.من به اون بسم الله آلرژی دارم چون مساویه با فرو رفتن یه چیزه نوک تیز توی تنم).(به این قضیه میگن شرطی شدن.با شنیدن بسم الله من واکنش ترس و نشون میدم )


میدونی امشب به امید میگم من خسته شدم از این یکنواختی .همش تلفن و تلفن و تلفن.هر روز یا یه روز در میون رفتن من به خیابون و دیدن امید که طبقه بالای ... مشغول کارای نرم افزاری موبایله و 5شنبه های یه ساعت و گاهی کمتر شام بیرون رفتن با هم و دوباره تکرار و تکرار و تکرار...!

خدایا شکرتا .ناشکری نمیکنم فقط گله میکنم . دوس دارم حرفام و بگم که حالم بهتر شه.که ثبت شه.

من لجم میگیره از این دو نفر.داداش آخریه ی امید که 34 سالشه .و زن لوس و ننرش که 27-8 سالشه و تازه پارسال عقد کردن و امسال عید میخوان برن ...!

واسه اینکه این دوتا ظاهرا مانع رسیدن ما دوتان. شنبه با هم رفتن تهران امروز صب برگشتن بعد امیر رفته خونه خانومش ناهار باز بعد از ظهر اومدن خونه امید اینا و امشب اونجان . هر روز هفته با همن با هم حرف میزنن کسی هم کاری به کارشون نداره . داداشش همچشن پولیم نداشت با اینکه شده استاد دانشگاه و شرکت یه کمی ساده س.خل نه ها .ساده . کارای استخدامی و انیا بیشتر به دردش میخوره تا اینکه بخواد توی بازار کار کنه .
اونوقت این امید الان با این سنش( تا چن ماهه دیگه21 ) دو جا کار میکنه درس هم میخونه . بعضی از خرجاش رو هم گذاشتن به عهده خودش .گهگاه پول تلفنش اینا رو هم خودش میده و یه سالی هم میشه لباساش و پول میده من واسش میگیرم و ....!


اونوقت این دوتا رو که میبینم اینجوری ساپورت میشن آتیش میگیرم .اصن عقد هم باشن .ما هم میتونستیم عقد باشیم اگه اینا نبودن یا این مامانش فقط به مشکلات مالی فک نمیکردن. آخه ما چیزی هم ازشون نمیخوایم فقط میخوایم عقد کنیم که ازین موش و گربه بازی راحت شیم.
اون مامانش کار نداشتن امید!!!! و اینکه هنوز دو سال از دانشگاهش مونده !!!! و اینکه خونه نداره با اینکه ما الان قصد سر خونه خودمون رفتن و نداریم !!!! و در ضمن باباش به موقعش واسه بچه هاش خونه هم خریده واسه هر 6 تا بچه ی قبلی و اینکه بابای منم میخواد خونه قبلی مون و بکوبه و بده دست مهندس تا شراکتی بسازه واسه مون و 3 تا خونه میمونه واسه ما و طبعآ یکیشم مال منه !!!! رو بهونه کنه و داداشاش بگن که امید باید حالا حالا ها درس بخونه و اینا ...!!!! و البته ما به حرفشون محل نمیدیم وگرنه تا حالا با هم نبودیم !!!!

واسه همینم آتیش میگیرم که یه عده آدم خودخواه که به خیال خودشون دارن دلسوزی میکنن اینجوری باعث حرص خوردنمون و اینهمه استرس و دلخوری میشن .

و حالا خودشون سر بچه های خودشون (داداشاش و خواهرش) جوره دیگه برخورد میکنن. همینا بودن که میگفتن امید تا وقتی که امید دانشگاه نرفته به موبایل احتیاج نداره ولی از اونموقع کمتر از 2 سال میگذره نزدیکه 1 ساله که همین عظیم پسر کوچیکه ی همین آقا که سوم دبستانه یا پسر خواهرش که اول دبیرستانه موبایل دارن .مشکل من موبایل نیس چیزه دیگه س.


همینا هم باعث میشه که من هی بشینم حرص بخورم و عصبی بشم و کوچیکترین اشتباه امید و نتونم تحمل کنم
مثه امشب که قاطی کرده بودم ولی آروم شدم ولی امید دیگه قاطی کرد و رفت خوابید وقتی گفتم از اینهمه تکرار خسته شدم ....!


واقعا دیگه داره از پا درم میاره.شایدم خیلی غرق شدم توش و اینجوی فک میکنم
به هر حال امیدوارم زودتر مشکلاتمون حل شه .حساسیتامون کمتر شه و بقیه هم انقد نظرای ک ...شر ندن و آزارمون ندن و راضی شن که ما یه سر و سامونی بگیریم.
امیدوارم
امیدوارم
امیدوارم


و امید خانه نازنازیه مهربونه عصبیه خوشکلم دوست دارم .خوب بخوابی.شبت به خیر عزیزم.




خیلی در هم و برهم نوشتما خداییش:ی :ی :ی :ی
کلی هم غلط املایی دارم ...

آرشیو خاطرات :ی:ی:ی

تک و تنها توی این اتاق بی توووووووووووو هستم
حالا بی تو اینجا دربه در بارون میباره ه ه ه ه ه
توی این شب بهاری(یخ بندون تو دور از من
بیا اینجا ستاره(گردالی ) به من بگو آره


زندگی با تو خیلییییییییییییییییییییی خوبه
هر وقت تو اینجا هستی ی ی همش بهاره ه ه ه ه
دس به دس نازنین (امید) با هم باشیییییم
اسمم و صدا کن به من بگووووو آره ه ه




کل آهنگایی که توی کامیم داشتم play کردم .الان رسیدم به این اهنگ .یاد قدیما افتادم.این آهنگ و خیلی دوس داشتم : ی :ی :ی :ی واسه همینم یه حس خوبی بهم دس داد خواستم بیام ثبتش کنم

راستی تیله قبول شد.ساری.نرم افزار. همون یونی خودمون

صب زنگید مامانم گف خواب و بیداره گفتم بگو بعدا میتلم.
بعد یه ساعت که بیدار شدم توی خواب و بیداری داشتم sms هامو چک میکردم .دیدم تیله sms زده که قبولیدم ساری. اول نفهمیدم قضیه چیه مثه همیشه.بعد یه کم پردازش که شد مثه ... از جا بلند شدم خودمو پرت کردم توی اتاقم خوابید روی گوشی تلفن و همزمان داد میزدم تیله قبول شده که مامانم و که مات و مبهوت کناره آشپزخونه وایساده بود و از شوک در بیارم .
زنگیدم و کلی ذوق و اینا

الان که بهش فچ میکنم یاد اون شبی میفتم که نصفه شب رفتم و تکمیل ظرفیت رو داشتم به توصیه ی یکی از بچه ها نگاه میکردم که ناناز (سحر ) قبول شده یعنی تکمیل ظرفیت خورد یا نه که در کمال ناباوری و بهت من دیدم که آره
و جیغایی که از خوشحالی میزدم و هی میگفتم قبول شده قبول شده ساعت 1 نصفه شب هم گذشته بود .مامان بابام شوکه شده بودن
وقتی بهشون گفتم کلی خوشحال شدن.نمیدونستم چطوری تا صب صبر کنم که به مامان سحر بگم .
همون شب توی دفترچه یادداشت روزانه هام با یه خودکاره سبز نوشتم و نوشتم و هی خوشحالی کردم و ذوق کردم و خدا رو شکر کردم



داشتم پاراگراف بالا رو مینوشتم آهنگ آرش یوسفیان play شد . دلم یه جوری شد.غم داره آهنگش.

کی فکرشو میکرد این همه اتفاق میفته توی این 1 سال و نیمی.

اومدن سحر از تنکابن به ساری. اولین تجربه ی دوستیش با اون یارو و بهم خوردنش .رفتن معصومه (بهتررررر) از پیشمون .
با هم بودنمون.منو امید و اتفاقای قشنگی که بین مون افتاد.حس های قشنگی که به هم پیدا میکردیم و ....!!!
به بار نشستن اون رابطه بعد از گذشتن 19-20 سال.

اون اتفاق بد.دوری منو سحر واسه حدود 4-5 ماه بعد از 4-5 سال دوستی صمیمی.
خونه گرفتنه سحر با مامانش. خونه گرفتن من با اون غریبه ها.دل تنگی هام توی اون خونه ی لعنتی.
آشتی منو سحر.دوباره با هم بودن ما با هم.
ما ...من....اون ....تو....!!!!
محرم ارسال اصن فکرشو نمیکردم تا امسال محرم این همه اتفاقای تلخ و شیرین و رنگ و وارنگ بیفته

خدایا یه عالمه آرزوی خوب یه عالمه خوشی و شادی میخوام.میدونم که بهشون میرسم.





نیمکت خیس و لباس خیس و چشمای خیس و گیتار خیس و
آوازی از عشق برا تو خوندم زیر بارون پیش تو موندم
سرت رو شونه م در گوشم گفتی دیوونه م با تو میمونم
دست تو دستم چشمت تو چشمام به من میگفتی شیرینه حرفات

پیش تو موندم شب و روندم آفتاب در اومد هنوز میخوندم

..............................
...................................
......................................
...............................................

............................................................
پیش تو موندم طوفان و روندم یه عمر گذشت و هنوز میخوندم

یه عمر گذذشششت .....!


نیمکت پیر و لباس پیر و یه عشق پیر و گیتار پیر و
آوازی از عشق برا تو خوندم یه عمر گذشت و پیش تو موندم
سرت رو زانوم خیلی آروم گریه میکردی مثل بارون
با تو نشستم گریه کردم مثله میشه مثل بارون

بازم که شب شد منو تو اینجا هنوز نشستیم دو تایی تنها




نانازی دوست دارم.

امیدم زندگیه منی خیلی دوست دارم

تیله قبولی مبارک باید سورش و بدیا ....:ی:ی:ی:ی:ی

خدایا مخلصیم :ی:ی:ی:ی

آپ...!

پوووووووووووووووف.
دلم یه جوری شده.بغض دارم.اعصابم خورد شده.دلم نمیخواس با یه همچین پستی آپ کنم.اصن نمیخواستم حالا حالا ها بنویسم چون حسش نیومده بود
میخواستم بعد از وصل شدنه نتم بیام اینجا یا لااقل چن روزه دیگه...!

رفتم سراغ وبلاگ رزی.چن روزی بود ننوشته بود و گفته بود فعلآ اوضاع مساعد نیس.یه چیزایی فهمیده بودم.اما فک نمیکردم در این حد باشه.

حالم بد شد.بغض دارم.ذهنم درگیره.دیگه مثه همیشه خوشحال وبشو نبستم.
پیوست سسلی ش ...اصن دلم نمیومد بخونمش...!

فک نمیکنم درست باشه رابطه ی به این قشنگی خراب بشه.رابطه ای که این روزا کم پیدا میشن آدمایی که بتونن درکش کنن...!
همه ی این نقطه چین ها احساس منه.چیزی که نمیتونم به زبون بیارم...

خدایا...!!!

فقط میتونم دعا کنم واسشون و اینکه توی ذهنم ترسیم کنم پستی رو که رزی میاد و میگه همه چیز درست شد.یه تصمیم قشنگ و درست گرفتن.و موندشون به صلاح بوده.تا همیشه موندنشون....!


خدایا مواظبشون باش.مواظب همه باش...!








کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم
پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم

چرا به من شک میکنی من که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو

دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو
پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو
گریه نمیکنم نرو...آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون ...بغض نمیکنم ببین

سفر نکن خورشیدکم ترک نکن منو نرو
نبودنت مرگه منه راهی این سفر نشو
نزار که عشق منو تو اینجا به اخر برسه
بری تو و مرگ من از رفتنه تو سر برسه


گریه نمیکنم نرو... آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون ...بغض نمیکنم ببین

نوازشم کن و ببین عشق میریزه از صدام
صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانه هام
اگر چه من به چشم تو کمم قدیمیم گمم
آتشفشان عشقم و دریای پر تلاطمم

گریه نمیکنم نرو...آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون ...بغض نمیکنم ببین




رزی یه عالمه دعا میکنم یه عالمه.
دوست دارم...!





--------------------------
ما خوبیم.امسال تاسوعا همش با هم بودیم.رفتیم دور زدیم دسته نیگاه کردیم .تیده ا اینا هم بودن
نزدیکای 1 هم برگشتم خونه با تیده ا و مملی و ...!

امید الان سره کاره .دلم واسش یه ذره شده .دلم میخواد زودتر برگرده خونه یه عالمه باهاش حرف بزنم راحت و بی دغدغه.

خدایا مواظبش باش...!!!
دوست دارم عزیزم.خیلییییییییییییییییی زیاد ...!

برای امیدم...!

تپلی میگفت امشب از اون شباست که دلش تنگه واسم و میخواد که کنارش باشم.توی ب غ ل ش لم بدم و آرومش کنم
میگف همیشه دلش تنگ هست و منو میخواد ولی امشب دیگه ...دیگه...!
دلش بدجوری هوای منو کرده .منم با قربون صدقه رفتنام سعی میکردم آرومش کنم .
دل منم واسش تنگه .واسه دستاش .لپای کپلی و نرمش واسه صدای نفساش.واسه همه چی

این گردال خان من خیلی واسه من ناز داره.از بس که نازشو کشیدم و قربونش رفتم.عاشق ناز کردنای قشنگشم
مثه بچه کوشولوهای خوشکل و تپل مپل که قر میدن و راه میرن و حرفای شیرین میزنن این آقا تپلی منم که حرف میزنه من دلم ضعف میره واسه بغل کردنشو و بوس کردن لپاش.
البته همچین لپی هم نداره ها .فقط وقتی میخنده یه کوشولو قلمبه میشن که من دلم ضعف میره واسه کندنشون
وقتی مثه دختر بچه های تخس و پررو باهاش حرف میزنم و اذیتش میکنم غش میکنه از خنده و اونم بچه گونه جوابم و میده و ...دیگه چه شود.
فداش بشم من .دیروز رفتیم باهم واسش کلاه و دستکش خریدیم.انقد ناز شده بود.کلاهش سفیده وقتی گذاشت روی سرش شبیه یه آدم برفی قلمبه و خوشکل شده بود.
آخ اگه بیاد اینجا رو بخونه دلش قیلی ویلی میره
جیگر من یعنی کی میشه من کنارت باشم و تو لالا کرده باشی بعد من بشینم و یه دل سیر لپای خوشکلت و نگاه کنم و موهات و ناز کنم، تموم حرکات بدنت و وقتی خوابی با چشام دنبال کنم ، به صدای نفسای آروم و قشنگت گوش بدم ، ناخودآگاه دستات و مثه همیشه بگیرم توی دستام و نازت کنم و آروم کنارت بخوابم؟
قربونت برم جیگرم که با اون همه خستگی وقتی از سر کار برمیگردی میشینی پای تلفن و یه ساعت تموم باهام حرف میزنی ،ناز و اداهای منو تحمل میکنی و با مهربونی نازمو میکشی و روزی هزار بار بهم میگی دوسم داری.
عسل خوشکله من کاش کنارت بودم تا ببینم چطوری توی این سرما پتو ت و بغل کردی و لالا کردی .کاش میشد موهات و ناز کنم و ببوسمت کاش میشد گرمی دستات و توی دستام حس کنم عزیزم.
کاش...!


میدونم اگه الان اینارو میخوندی چی میگفتی....
آره عسلم ، میدونم ، یه کمه دیگه مونده ،یه کمه دیگه تحمل کنیم خدا خودش همه چی و جور میکنه،آره من ایمان دارم،ما ایمان داریم،آره امیدم عزیزم ما همدیگه رو خیییییلیییییییییییییییییی دوست داریم

خوب بخوابی گل قشنگم .خواب منو ببینی تا فردا صب بیای و با شوق و ذوق واسم خوابت و تعریف کنی جوجه
طلایی ِ من .
دوست دارم امید جونم ،جیگرمی :*:*:*:*
یه عالمه بوس از طرف خانوم ِ مماخ خرگوشیه جوجه طلایی ِ خودت :*:*:*:*::*:*:*:*:*:*:*

بعد از عمل :دی

حالم خوبه .حالمون خوبه( منو امید)

مماخمم خوبه.یه جورایی شیبه خرگوش کوشولویی که واسه امید گرفته بودم شدم .

لپ تپلی با چشای وقیده .هی خودم و نیگا میکنم توی آینه .

گاهی از قیافه ی جدیدم خوشم میاد و گاهی هم هی یواشکی توی دلم دعا میکنم ورمام که خوابید همینجوری نمونه قیافه م

بعد از عمل هیچ دردی نداشتم.اینکه میگم هیچ دردی یعنی واقعآ هیچ دردی نداشتم.

فقط تا ۳ روز اول یه کمی سختم بود اونم چون تامپون داشتم و راه بینیم بسته بود

 

راستی از اتاق عمل هم نترسیدم.

 از طرف میترا  سفارش شده بودم به محسن (دکترم) از چن روز قبل 

تازه توی اون خواب و بیداری از توی اتاق عمل با موبایل میترا ( جاری بزرگه) که توی اتاق عمل کار میکنه زنگ زده بودم به مامانم که از ترس خونه مونده بود و بیمارستان نیومده بود تا بگم که حالم خوبه و نترسیدم و مشکلی هم ندارم.

خودم که چیزی یادم نیس میترا و مامان اینا تعریف کردن.تازه محسن دیر اومده سر عمل من که یادم نیس .اما خودشو میترا میگفتن باهاش سلام علیک کردم و ...

میترا بعد از عمل که هنوز توی اتاق عمل بودم ازم فیلم گرفته .دارن یه لوله ی باریک و بلند و از توی گلوم ؟ شیکمم ؟ نمیدونم اصن چطوری گذاشتنش رو در میارن و هی صدام میزنن تا چشام و باز کنن

خودمم مثه اینکه بعد از به هوش اومدن شروع کردم با همه حرف زدن .هی میگفتن ساکت ولی من حرف میزدم شب هم بیمارستان موندیم و مامان بابا پیشم بودن.یه اتاق خصوصی برام گرفته بودن

 

خونریزی بینیم از شب ساعتای ۸.۹ شروع شد تا ۳ نصفه شب.البته دردی نداشتم .مامانم هول کرده بود اما بابام نشون نمیداد.هی خون رو از صورتم پاک میکرد و یخ میزاشت واسم.

 

صبح هم که میخواستم مرخص شم خیلی راحت از تخت اومدم پایین و راه رفتم .پرستارا میگفتن اگه سرگیجه داشته باشم باید دوباره سرم وصل کنن.

 

رفتیم یه راست خونه مادرجونم.چون هم خونشون بزرگتره.هم همکفه و لازم نبود از پله بالا و پایین برم.

چون از راه رسیده بودم و سردم بود منو بردن توی اتاق کنار بخاری.یه کم که دراز کشیدم حس کردم صورتم داره گنده و گنده تر میشه.لپام ورم کردن.

بعد تازه یادم اومد که نباید در معرض هوای گرم باشم.جامو توی هال انداختن یه کمی حالم بهتر شد

بعدشم خاله لیلا و لعیا و یلدا و باباشون و شوهر یلدا اومدن.(خاله لیلا دوست صمیمی مامانمه که از بچگی باهم بزرگ شدن مثه مامان امید.لعیا و یلدا و هانی هم بچه هاشن که ماهم از بچگی باهم بزرگ شدیم)

تا جمعه هی اومدن و ازم پذیرایی کردن البته منم از جمعه به بعد خودم تنهایی غذا میخوردم.به اصرار خودم

شنبه هم  که موقع در آوردن تامپون ها بود  هیچ مشکل یا دردی نداشتم

طفلک امید بالای سرم وایساده بود و با لبخند و نگرونی نیگام میکرد و دستم و توی دستش فشار میداد

 

منم میخندیدم .محسن {دکترم - از اونجایی که سریع پسرخاله میشم اسم طرف و صدا میزنم .مثه استاد روان (شناسی )(استاد درس های تخصصی مون) که اسمش دکتر بهرام میرزاییان ولی من میگم بهرام )  } محسن هی میگف نخند

سه شنبه هم رفتم واسه بخیه هام.واسه گچ و بخیه ها  هم هیچ مشکلی نداشتم و محسن باز میگف نخند البته صورت من گچ نبود.آخه بعضی دکترا گچ میگیرن واقعآ و بیشتره صورت پوشیده میشه از گچ .اما من فقط یه قسمت بینیم گچ بود.که از جنس پلاستیکه محکم بود و زیاد سنگینی نداشت.

 

وقتی هم مماخم و ماساژ میداد یه درد باحالی داشت .هم دردم میومد هم خوشم میومد که مماخم و نااااااااااز کنه کیف میداد.

دوس دارم هر روز برم مطبش این چسبم و عوض کنه ماساژ بده مماخم و .یا حداقل یادم بده که خودم نازش کنم

خوش به حال زن  این محسن .که شوهرش اینکاره ست.میگن هم مماخش و عمل کرده هم ساکشن کرده هم ...!

مستاجر خاله ی مامانیم بوده.شنبه رفته بودم با خاله م پیشش واسه عوض کردن چسبم.خاله بهش گف.گف سلام منو برسونین بهشونکاش این محسن همسایه ما بود هی میومد مماخم و چک میکرد (آخه با این وحشی بازیایی که من در میارم...)

سه شنبه ۲۰م عمل کردم و امروز ۳م دی ماه. میشه ۱۳ روز.

چه باحالاگه میدونستم انقد راحته زودتر این کار و میکردم

 

 وضع صورتم خیلی بهتر از صورتای دیگه ست بعد از عمل.ورمم جزیی تره و زودتر هم از بین میره.بعضیا تا چن ماه بعد عمل صورتشون پف داره.اما من خدا رو شکر ورم آنچنانی ندارم.حتی بعد از عمل هم همین بودم.اما چون در معرض گرما قرار گرفتم یه کمی بیشتر شد.که از اون موقع تا حالا هی آب آناناس میخورم و داره بهتر میشه.کبودی خاصی هم نداشتم و ندارم.فقط زیر چشام هنوز یه کوشولو مونده که سبز شده چون زیر چسب بوده.که اونم کم کم داره برطرف میشه.

 

راستی ما تا جمعه خونه ی مادرجونم بودیم .کلی هم حال داد با خاله جونم حالی بردیم.

 

خدا جونم میسی واسه همههههههه چی:*:*:*:*:*:*

مامانی بابای میسی واسه همه زحمتایی که کشیدین

خاله جونم میسی واسه همه چی.

خاله لیلا .لعیا یلدا .ازتون ممنونم.خیلی لطف کردین که هر روز از کار و زندگیتون زدین و اومدین پیش من.میسی

امید جونم میسی که تحمل کردی.

دوستون دارم

 

فقط همین...!

تف به این زندگی ...!