-
دومین پست امروز...!دلم میخواد...!
جمعه 24 اسفندماه سال 1386 16:14
کاش خونه بودی و من توی بغلت لم داده بودم٬ تو با انگشتای تپلیت با موهام بازی میکردی و نازم میکردی و منم کلی ذوق میکردم و ریز ریز میخندیدم و ناز میکردم واست کاش بودی که نازمو بکشی که ناز کنی واسم دلم واست تنگ شده امید بیا دیگه آخه اونا به تو چیکار دارن.ولشون کن گور سر همه شون.بیا خونه .بیا میخوام باهات حرف بزنم.میخوام...
-
بعد از عروسی
جمعه 24 اسفندماه سال 1386 13:31
وااااااااااااااااااااااای دیشب عروسی آیلین جونم کلی خوش گذشت بهم. خیلی کیف داد خیلی خوشحال بودم و ذوق کرده بودم آیلین جونم خیلی ناز شده بودی ایشالله همیشه شاد و خوشبخت و خندون باشی خیلیییییییییییییییییییییییی ناز شده بودی هاااااااااااااااااااااا بیشرف امیدم خسته نباشی زودتر برگرد خونه دلم واست تنگیده عزیز دلم دوست...
-
خوشبخت بشی عزیزم...
پنجشنبه 23 اسفندماه سال 1386 13:26
امشب عروسی آیلین کسی که خیلی دوسش داشتم و دارم خوشبخت بشی عزیز دلم منو امید دعوتیم دیشب رفتیم کت و شلوار و ... خریدیم ساعت ۶ وقت آرایشگاه دارم ۸ هتل باباطاهر ...بعدشم سالن و ...نانای کردن احتمالا بعدا میام و توضیح میدم.
-
خود سانسوری ممنوع ....!!!
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1386 13:03
اعصابم خورده از اینکه یه سری از دوستام آدرس اینجارو دارن و ممکنه بیان و بخونن نوشته های شخصی مو. کاش دوستای خارج از این محیط مجازی منو نمیشناختن شاید یه وبلاگ جدید زدم بی هیچ نام و نشونی جایی که بتونم بدون کوچکترین سانسوری حرفام و بگم و نگرون هیچی نباشم دلم نمیخواد خودم و سانسور کنم پس باید اینکار و بکنم جایی که هیچ...
-
اینم تولد امسالم...!
دوشنبه 13 اسفندماه سال 1386 22:39
سلام من برگشتم از ساری امسال هم گذشت.روز تولدم زیاد فرقی با روزای دیگه نداشت.خوش نگذشت بهم.با خودم تنها نشدم. از روز تولدم لذتی و که میخواستم نبردم. دوس داشتم یه روز خاص باشه واسم ولی نشد... دلم میخواست مثلا یه سورپرایز قشنگ میشدم. یا یه عالمه پول داشتم و میرفتم تنهایی کلی حال میکردم و با خودم خوش میگذروندم هیچ کس که...
-
برای خودم برای خدا...!
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 11:33
winam na farsi nasb nis.chan rooze hey mikham biam benvisam nemitoonam.hich barnameii ham nadaram ke farsi nasb konam mikhastam biam az halo ruzam begam ama be hamin dalil hey emroozo farda mishod ta laptopo bebaram bedam be omid ke be hesabesh berese.kheili az barnamehamam doros kar nemikone nemidoonam chera...
-
بدون عنوان ...!
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 12:33
میخوام تک تک این روزایی که با این وضعیت گذروندم و ثبت کنم تا بعدها یادم نره چقد حرص خوردم چقد زجر کشیدم چقدر حرف شنیدم چقدر غصه خوردم واسه چیزای به ظاهر ساده واسه ندونم کاری هات ٬واسه ندونم کاری هام ٬واسه رفتارهاشون٬ برخورداشون ٬بدبینی هاشون٬ میخوام یادم بمونه سکوت کردنامو و از درون آتیش گرفتنامو واسه چیزی که به سادگی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1386 12:48
حوصله م سر رفته الان دلم یه عالمه فیلم باحال خواست که نیگا کنم و بخندم یا با شوق و ذوق و لبخند نیگا کنم یه عالمه فیلم از این سبکای بیخیالی و خنده و شوخی و پر از خوشی که جدیدا نیگا میکنم فعلا حوصله ی فیلمای جدی و ندارم امید استانداریه .قراره بره شرکت امیر منم اون نامه ای که واسه ضامن بود و دایی جونم پرش کرد و امروز صب...
-
وقتی یه چیزی و میخوام همین الان فراهمش کن نه فردا...!!!
شنبه 27 بهمنماه سال 1386 14:18
دیگه اینجا شده یه جایی که من بیام غر غر هامو بنویسم جایی که انرژی منفی هامو تخلیه کنم باز الان یه غرغر جدید دارم باباااااااااااااااااا اعصابم خورده خوب. به دایی م گفتم دایی جون بگیر این برگه ی بی صاحاب و ببر تاییدیه بگیر ضامنم شو گف باشه. حالا نرفته برگه رو نبرده اعصابم خورد شده اه من نوت بوکم و میخوام همه تون...
-
هی ...
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1386 11:49
ااااااااااااااااااااااااااه ه ه ه ه ه ه ه ه حالم بهم خورد دیگه ه ه ه ه ه ه همین الان خبر مرگ ۳تا دختر ۲۰ -۲۱ ساله رو شنیدم.یک پسر ۲۳-۴ ساله هم توی آی سی یو. واااااااااااای.چه خبره.یعنی چی؟ من دیگه ندیده بودم و نشنیده بودم که به این سن این اتفاقا بیفته . پپپپپپپپپپپپووووووووووووووووووووووف. تا حالا به این قضیه دقت...
-
تعارض..اجتناب...گرایش
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 13:18
۱۶/۱۱/۸۶ سه شنبه امروز از اون روزاییه که بدجوری اعصابم شیشه ای شده و دل نازک شدم. خودمم میدونم چرا...! اعصابم خورده هی میشینیم واسه خودم حساب میکنم چرتکه میندازم که اگه فردا ال بشه بل بشه چیکا کنم اصن امروز برم؟نرم؟ اعصابم خووووووووووورده ه ه ه ه ه ه ه ه چون کاری و که دوست ندارم باید انجام بدم اه .گندت بزنن.خاک توی...
-
شروع یه روز قشنگ برفی با وجود تو محشره عزیزم...!
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 00:24
عزیز دلم.ادم برفیه تپل مپلی قلمبه ی من خیلی دوست دارم فدات بشم که انقد خسته بودی و صدات در نمیومد از شدت خواب و کوفتگی فدات بشم که الان انقد آروم و خوشکل مثه فرشته ها لالا کردی کاش پیشت بودم تا دستای تپلیت و توی دستام محکم نگه میداشتم و میبوسیدمشون فدات بشم که صب ساعت 6:30 از خواب بیدار شدی و تا 10 شب یکسره سر پا بودی...
-
در وصف نی نی جونم ...!
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 21:52
پووووف چه برفی میاددددد.ساعت 4:30 اونموقع ها بود داشتم با امید حرف میزدم که گف بیرونو نگاه کن ببین چه برفی میاد.دونه هاش هر کدوم اندازه ی گردو بود .انقد قلمبه بودن که چشام گرد شدن.خیلی خوشکل بودن دوس داشتم برم بگیرمشون توی دستام و هی نیگاشون کنم . کلی کیف کردیم با هم.همراهش باد هم میزد و برفا رو کجکی به سمت چپ هدایت...
-
خدایا بدوووووووووو.....!!!!:ی :ی
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 13:16
یه جای های کلاس و خوشکل و تر و تمیز و ...ایناش بخوره تو سرم. دوس داشتم الان ساری با یکی خونه داشتم تا لنقد مجبور نشم هی برم و بیام. و توی راه وقتم تلف شه.میشد به جای اینکه 2 ساعت توی راه باشم برم بخوابم بعد از بیدار شدن یه لیوان چایی بخورم و کتابامو بیارم و شروع کنم آروم آروم خوندن. از درس خوندن بدم نمیاد.عاشق رشته...
-
....!!!!
شنبه 6 بهمنماه سال 1386 00:28
گاهی وقتا این یک نواختی زندگی بدجوری کلافه م میکنه اتفاقایی هم که دور و برم میفته بیشتر بهم فشار میاره و منو عصبی میکنه .مثلآ همین دیشب با مازی و امید رفته بودیم باباطاهر پیتزا سغارش داده بودیم تازه سیب زمینی ها رو آورده بودن که مازی گف امید داداشت.منم هول شدم امید و به زور فرستادم بیرون تا وقتی که پشت داداشش به ما...
-
آرشیو خاطرات :ی:ی:ی
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 16:53
تک و تنها توی این اتاق بی توووووووووووو هستم حالا بی تو اینجا دربه در بارون میباره ه ه ه ه ه توی این شب بهاری(یخ بندون تو دور از من بیا اینجا ستاره(گردالی ) به من بگو آره زندگی با تو خیلییییییییییییییییییییی خوبه هر وقت تو اینجا هستی ی ی همش بهاره ه ه ه ه دس به دس نازنین (امید) با هم باشیییییم اسمم و صدا کن به من...
-
آپ...!
یکشنبه 30 دیماه سال 1386 13:33
پوووووووووووووووف. دلم یه جوری شده.بغض دارم.اعصابم خورد شده.دلم نمیخواس با یه همچین پستی آپ کنم.اصن نمیخواستم حالا حالا ها بنویسم چون حسش نیومده بود میخواستم بعد از وصل شدنه نتم بیام اینجا یا لااقل چن روزه دیگه...! رفتم سراغ وبلاگ رزی.چن روزی بود ننوشته بود و گفته بود فعلآ اوضاع مساعد نیس.یه چیزایی فهمیده بودم.اما فک...
-
برای امیدم...!
چهارشنبه 19 دیماه سال 1386 23:55
تپلی میگفت امشب از اون شباست که دلش تنگه واسم و میخواد که کنارش باشم.توی ب غ ل ش لم بدم و آرومش کنم میگف همیشه دلش تنگ هست و منو میخواد ولی امشب دیگه ...دیگه...! دلش بدجوری هوای منو کرده .منم با قربون صدقه رفتنام سعی میکردم آرومش کنم . دل منم واسش تنگه .واسه دستاش .لپای کپلی و نرمش واسه صدای نفساش.واسه همه چی این...
-
بعد از عمل :دی
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 14:00
حالم خوبه .حالمون خوبه( منو امید) مماخمم خوبه.یه جورایی شیبه خرگوش کوشولویی که واسه امید گرفته بودم شدم . لپ تپلی با چشای وقیده . هی خودم و نیگا میکنم توی آینه . گاهی از قیافه ی جدیدم خوشم میاد و گاهی هم هی یواشکی توی دلم دعا میکنم ورمام که خوابید همینجوری نمونه قیافه م بعد از عمل هیچ دردی نداشتم.اینکه میگم هیچ دردی...
-
فقط همین...!
شنبه 1 دیماه سال 1386 14:12
تف به این زندگی ...!
-
قبل از عمل...سالگرد دوستی مون...!دوست دارم امیدم...!
دوشنبه 19 آذرماه سال 1386 00:34
شیلام چن وقتی میشه من هی میام مینویسم یا یادم میره آش کنم یا اینکه تا میام بنویسم حسم میره یا یا یا ... ۲-۳ روز پیش هم یه عالمه نوشتم اما یادم رف آپ کنم کامی و خاموش کردم میخواستم برم بیرون .بعد یادم اومد چه گندی زدم من خوبم امیدم خوبه (ما خوبیم ) دارم دنبال یه آهنگ میگردم شاید حس نوشتنم بیاد بحرفم یه کم خوب خوب خوب...
-
حسم رف...!
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1386 16:24
Sometimes you love Sometimes you don't Sometimes you need it then you don't and you let go Sometimes we rush it Sometimes we fall It doesn't matter baby we can take it real slow حس نوشتنم پرید . حالم خوبه. حالمون خوبه خبر خاصه خاصی نیس. ایشالله سری بعد که حوصله داشتم میام میحرفم شاید یه ربع دیگه شاید ۱۰ روز دیگه شاید...
-
یه جای دور...دنج...آروم...!
جمعه 11 آبانماه سال 1386 13:22
خوبم.بد نیسم .خوب نیسم در نواسانم. گاهی وقتا یه دفعه گیر میدم به هر چیز کوچیکی.گاهی وقتا خیلی دل گنده میشم اعصابم خط خطی .یه جوریم.حال خودمو نمیفهم.نمیدونم چه جوریم .یه جور اضطراب یا شاید انتظار. این روزا صبرم انگار تموم میشه یه دفعه .چن دقیقه پیش به امید گفتم خسته م.گف میدونم.تو خیلی وقته که خسته شدی.آره راس میگف...
-
از ساری آپ میکنیم ...!
شنبه 28 مهرماه سال 1386 17:36
---من الان ساری ام توی یه کافی نت با بچه ها اومدم .بهناز و مصی .اینا اومدن پرینت بگیرن و کاراشونو بکنن منم اومدم که هم خونه تنها نباشم هم اینکه یهسری به اینجا بزنم . ---فدات بشم کپل خانم :*:*:*:*:*::* دلم واست یه ذره شده .واسه اینکه یهلحظه بینمت ببوسمت و توی بغلت آروم بگیرم ----دیشب قاطی کردم که از این خونه بلند شم و...
-
برای خودم و شاید تو ...!
سهشنبه 24 مهرماه سال 1386 22:05
---داره بارون میاد . هوا عالیه .جون میده واسه قدم زدن .یا اینکه توی ماشین بشینی و بری دور بزنی توی جاده ها خیابونای خلوت و پر درخت حالم خوبه.آرومم ---دیشب بالاخره اون چیزی و که چند ساله دنبالشم و پیدا کردم چیزی که میخواستمش اما بعد از اینکه یه بار رفتم سراغش و دیدم که اونی نیس که من میخواستم فقط میخواستم .ایمان نداشتم...
-
از همه جا
شنبه 21 مهرماه سال 1386 00:34
بالاخره حرفیدنم اومد نه نت داشتم نه حوصله ی حرفیدن . یعنی چیز خاصی نبود . ای دی اس ال که قطع شد یه شب بیشتر آن نشدم .اونم انقد اذیت کرد و دی سی شدم که بیخیال شدم . شبا هم دیگه آن نمیشم با امید چت کنم .حرف میزنیم فقط. دوس دارم آن شم اما نه اونقد که هی دلم تنگ شه واسه نت . همینکه بتونم بیام به وبلاگا سر بزنم کافیه انگار...
-
پست ای دی اس الی :ی:ی:ی:ی:
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 16:04
امروز زنگ زدم گفتم ای دی اس ال رو قطع کنن جمعه میرم ساری که شنبه تشریفمو ببرم یونی. اوضاع خوبه. منو امید هم خوبیم ساعت ۵ تعلیم رانندگی دارم . این ۱۰ جلسه کلاس ۴ ماهه طول کشیده که تموم شه. هنوزم تموم نشده . اه .از تیر ماه من ثبت نام کردم ولی انقد که تنبل و ... هنوز این ۱۰ جلسه تموم نشده مربیم میگه تو منو دق میدی آخر...
-
when ure gone
دوشنبه 9 مهرماه سال 1386 13:30
I always needed time on my own I never thought I'd need you there when I cry When you're gone The pieces of my heart are missing you When you're gone The face I came to know is missing too When you're gone The words I need to hear to always get me through the day and make it ok I've never felt this way before...
-
تیله و بازی وبلاگی ...!
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 22:26
خوب به دعوت تیده ا جونم منم میام خاله بازی نه بازی وبلاگی خوب من نی نی ام.یعنی نیلیا م . بعضی وقتا هم صدام میکنن نی نی .متولد ۶۶.۱۲.۱۲م پارسال روانشناسی ساری قبول شدم و دانشگاه آزاد ساری درس میخونم.عاشق رشته مم. عاشق یه موجود خوشکل و کپل مپل مهربونم که اینجا بهش میگم کپل خان یا همون امید خان خودم. از بچگی همدیگه رو...
-
...!
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 15:50
عزیز دلم وجودت واسم آرامشه. به خاطر داشتنت خدا رو شکر میکنم . خدا رو شکر میکنم که هر روز صدای قشنگت و میشنوم . خدا رو شکر میکنم که روزی چند بار و مخصوصآ آخر شب موقع خواب بهم میگی که دوسم داری . خدا رو شکر میکنم که صدای قشنگ خنده ت و میشنوم و دلم قیلی ویلی میره از ذوق و شوق . خدا رو شکر میکنم که عاشقیم و هر چقدم سختی...